شعری طنز درباره برز

برز روستا

قصه اي بايد بگم از يک دهات
با هزاران باغ و بستان و قنات
قصه اي از خانه هاي سنتي
با نمايي کاگلي و زينتي
خانه هايي را که با سقفي حلب
بوده بر هر رهگذر انها جلب
الونکهايي که بودن سنتي
شد اخيرا مثل شهرک صنعتي
قصه اي از مردمي بس با صفا
با سوالات قشنگ و بيريا
ان سوالي را که بينند يک نفر
سين جيمش او را کنند بهر خبر
از طرف پرسن که تو کي امدي
سوي شهر و کشورت کي ميروي
امده اين مادرت هم در سفر
باغ ما يک وقت نري بهر ثمر
قصه اي از يک دبيرستان پاک
استوار بس قوي چون سرو تاک
انقدر دارد محصل داخلش
شيفت ظهر شد در نهايت شاملش
بس نگه داري از انجا ميکنند
قبطه اين مردم ز انها ميخورند
هر کجايش تر تميز و سالم است
من نميدانم خدا خود عالم است
عالم است از اينکه انجا هست خراب
خاک وخول امد فقط جاي کتاب
قصه ي ديگر بود از يک کانال
مانع از سيل خفن در طول سال
داخلش مانند يک جنگل شده
لايه روبيش فقط سنبل شده
سيلي هم اخر بيايد توي آن
جان کمتر ادمي هست در امان
قصه ي بعدي بود در توي باغ
کس نميگيرد دگر آن را سراغ
ميوه هايي را که بس خوشمزه است
نکته اي در توي آن نا گفته است
همچو آواز دهل آز راه دور
تازگي را ميکند بر ما مرور
ناگهان وقتي تو آن را ميخوري
لعنت و نفرين به هر جا ميکني
ميوه ها نصفش چرا کرمو شده
نصف ديگر فاسد و بد بو شده
جاي سود اينها فقط دارد ضرر
آنقدر گفتم کچل شد موي سر
قصه ي بعدي ز کانوني بود
کار آن به به چه قانوني بود
با تلاش و همت اين مردمان
اتحاد وهمدلي در اين زمان
مشکلات حل ميشود در توي برز
تا شود اين برز ما آباد و سبز


سراینده: سید پیمان حسینی برزی

صحراهای جنوبی برز

برز صحرا

تا سخن از جنوبی ترین نقطه برز به میان می آید ، نا خود آگاه " تخت سرکل" در ذهن تداعی می شود ، آری این بی بدل با وقار که گویا با توسخن ها دارد .

با شیارهایی بر رخسارش ، که گویا خواسته دین خود را با هدایت آبهای سیل گون فصلی براین آبادی ادا نماید ، تا شاید مأمنی برای چشمه های جوشان همجوار باشد ....

کوه " آب دراز " ، با چشمه ی همیشه ساری ولی کم بُنیه و تک درختی کهن در خلوت تنهای .

"لاگرمایه" ، "گل بند باد" ،" بیشه سنجتینه" ، " بیشه غلامه" ، "بیشه حسین احمد" و نیمی از " اشترجه" ، که شاید نجوایی در کلامشان مستور است و سخن هایی از گذشته های دور دارند .

" لاسید" ، " لازنبور" ، "پشت لا" ، " خاک تنور" ، " پسورجه" ،فریاد زننان خاطراتی ، از همت ، پشت کار ، تلاش و موفقیت نیاکان رامی سرآیند .

و صد البته ...

در دور ترین نقطه صفر مرزی با روستای همجوار در جنوب شرقی ، بعد از زمینهای زراعی " دُر" ، صحرای " پی ناوَند " از مسیر جاده خاکی شروع میشود تا صحرای " ماراَجنون " که از افتخارات سرزمین آبا و اجداد تمام برزی هامحسوب میشود را می توان نام برد .

صحراهای : " کِشه تخت " ، " سَرتِسّون " ، " سَیَلو" ، از دیگر نقاط بکر و دست نخورده ی برز هستند که دارای غنی ترین صمغ گیاه ، صحرایی بنام " کتیرا "را دارد .
« جا دارد دراین میان اشاره کنم ، به یکی از راههای سرمایه گذاری با پتانسیل ... دیدن ادامه » بالا در خصوص این گیاه پر مصرف صنعتی از طرف دهداری و شورای محترم ده »

" قابل ذکر است : مزرعه سَرتِسّون متعلق به روستای کمجان است ، فقط صحرای سرتسّون از برز می باشد . "

ضمناً : در مزرعه "کروند " و " دُر " که متعلق به کمجان است ، اهالی برز بعضاً دارای آب وملک کشاورزی هستند ، که این خود جزء افتخارات روستا است .

نویسنده: اکبر چهرزاد

ضرب المثل ها در برز


تا ماست سفیده آب توش کن
بفرما خرت رفت
خر وامونده منتظر ششه (منتظرفرمان ایستادن)
نرس به ما رس بهتر از رس به ما نرسه
تسمه از پشتم کشیده شد
دود از مغزم بلند شد 
هر که با زن سودا کنه , سگ درخونش غوغا کنه
یه گردن می خوام اندازه گردن شتر که حرفم رو نشخوار کنم
از سر بری کلات پاره میشه , از پا بری گیوت
کدخدا رو ببین ده رو بچاپ
آنقدر تند می رفت که باد به گرده پاش نمی رسید
یه حرفی می زنی که رو سر آدم کاکولی سبز میشه
یعنی میگی شیپور رو از اونورش باد کنم
قد نگو تیرین : یعنی خیلی قدش بلنده
سگ در خونه صاحبش شیره
لب بود که دندون اومد
چشم راستم برات میدرزه
خر مردم رو یک ورش سوار شو
کاسه رود جایی که بازآید قدح
فلانی آردشو بیخته،آردبیز رو به میخ زده
به سگ گفتن چرا پیر شدی؟گفت بسکه هرزه دویدم.
کسی قدش خیلی بلنده میگن مثل روهه میمونه.
نخی یا طنابی که خیلی بلنده میگن مثل روده عمر می مونه. 
فلانی رو اینقدر نمی تونم تحملش کنم چرخ می ریسم و به خوردش میدم
فلانی اینقدر نمی تونه من رو ببینه , وقتی من رو میبینه مثل الاغی می مونه که به جوال دوز نگاه میکنه
کاچی رو بخور تا استون کاالجوش رو بخور تا خراسون:کاچی رو که خردی تا استانه ی در بری گرسنه ات میشه اما کالجوش رو خوردی تا خراسون هم بری سیری

سَره در برز

سره آبیاری

سرجه یا سَره  کاسه ی است مسی ، جهت اندازه گیری ، مدت زمان آب مصرفی کشاورزی زمینهای مزروعی یا اشجاری ، در زمانهای " تنگ آبی " و کم آبی توسط مالکان آخر هر جوب ، از ساعت پنج بعد الظهر در24 ساعت یا یک شبانه روز .

این کاسه دارای ده نشان بنام "خط " می باشد که هر خط آن برابرسه دقیقه زمان است و هر سره سی دقیقه بطول میکشد تا در ظرف زیرین قوطه ور شود ، که در اصطلاح می گویند " سره اُفتاد "

انجام مدیریت زمان در آبگیری عموماً در مکانهای مشخص ویا ( نزدیک ترین محل به چند شریک جوب ) با حضور دو یا چند نفر از افراد نوبت بعدی انجام می شد .

به محض رسیدن آب به ورودی اولین کرت ( گلو کردو ) که با صدای ( رسید ، آهای ، هوی ، های ) از طرف مالک بلند میشد ، شخص " سرهِ ده " با قرار دادن کاسه مذکور در ظرفی ( بادیه یا سطل ) پُر از آب ِ کاملا " تمیز و عاری از هر گونه ... دیدن ادامه » خاشاک و با توجه به اطلاعات مدون جوب مورد نظر ، مدت زمان آبگیری هر مالک را مشخص می نمود .

قبل از پایان زمان معمول ، بنا به وضعیت جوی و نوع زراعت به مالک اخطار می شد که چند خط از میزان حق وی باقی است ، تا در نحوه آب دادن دقت کافی را نماید ." اصطلاح جَختِشو کن اینجا کاربرد دارد "

پایان زمان هر مالک ، در مقدار معین آبگیری ، تا رسیدن آب به " گلو کردوی " نفر بعدی بدون " سره گذاری " انجام می شد .

به زبان ساده تر هر بیست و چهار ساعت ، بیست جریب ، زمین می بایست آبیاری می گردید . و چهار ساعت باقی مانده ، زمان آبگیری جوی های اصلی و فرعی هر " رشن " محاسبه شده بود .


البته گاهاً معاوضه زمان در رشن ها رایج بود " ( جابجای محل آبیاری مالک در رشن دیگر ) ولی قاطعیت در امر میزان سنجی زمان آبیاری هر مِلک ، بسیار جدی و بدور از هر گونه ، نا عدالتی بود "

سره دو نوع است :

الف : سره اصل یا "" واوین "" ( واوی یون )
ب : سره بدل یا "" عیار ""

سره "عیار" همیشه به جهت امور جاری در دست مالکان بصورت گردشی در جریان بود .

ولی سره " واوین " بجهت اصل بودن فقط بصورت محک و دقت در امور سالی یک یا چند بار ( در صورت بروز اختلاف احتمالی ) استفاده میگردید .

با توجه به نوع آب مصرفی ( آهکی بودن ) و یا هر احتمال دیگر هر ساله درتختگاه زیارت ( روبروی شاه زاده اسماعیل ) با حضور بزرگان و ریش سفیدان ده ، جهت کنترل سرهِ در دست مالکان ، همزمان سره واوین و عیار را در ظرف جدا گانه قرار میدادند ، تا صحت و سقم آن بر همگان اثبات گردد .

در عرف قدیم می بایست  هر دو سرهِ " همزمان " می اُفتاد .

غالباً هم " سره واوین " دو خط می بایست بالا می اُفتاد ، یعنی اول سره عیار در آب قوطه ور میشد بعد از حداکثر شش دقیقه سره واوین می بایست قوطه ور میشد .

حال اگر سره " عیار " بیش از زمان معمول ، زود تراز سره " واوین " می اُفتاد ، این بدان معنی بود که سوراخ زیرین دچار مشکل اساسی است ویا به زبان ساده تر " به سره انگولک " کردن . که این مهم در حضوربزرگان رفع اشکال میشد .

ویا بلعکس ، اگر سره " عیار " بعد از سره " واوین " می اُفتاد یعنی سوراخ بر اثر رسوبات تنگ شده .

در اینصورت توسط افراد خُبره با ریسمان مخصوص " سره را نخ کشی " می نمودن .

نویسنده: اکبر چهرزاد

شهید فخرالدین مهدی برزی

شهید فخرالدین مهدی برزی


خاطره اي از همرزم شهيد (مهدي صاحبقراني)


يه شب ،ازشبهاي قشنگ جبهه، طبق عادت خوب هميشگي تو چادرهاي 32 نفره اي که  براي هر دسته از گروهان ها در نظر گرفته بودند قبل از خواب، دور هم جمع شده بوديم تا سوره واقعه رو بخونيم، شروع کرديم به خوندن بسم الله الرحمن الرحيم اذا وقعه الواقعه ..................تا آخر. صلواتي فرستاديم، و نوبت به دعا کردن بچه ها رسيد:

 هرکي يه دعا ميکرد و همه براي استجابتش آمين مي گفتند. نوبت مهدي رسيد با تمام خلوصي که داشت وبا اون چهره معصومش، اينگونه از خدا خواست: «خدايا مرا انتخاب کن!» .... بچه هاي دسته يکپارچه  آآآآآآآمـــــــــــــــــــين گفتند. نوبت من که رسيد منم يه دعا کردم «خدايا توفيق اينو بما بده تا تو را انتخاب کنيم!» همه آمين گفتن. با يک صلوات برنامه  واقعه خواني به اتمام رسيد.

نکته مهم اينجاست که پس از دقايقي داداش مهدي عزيزم کنارم اومد وبا کنجکاوي هميشگيش پرسيد: اين چه دعايي بود؟ منِ جا مانده از غافله بهش گفتم: بابا مگر تا اينجا کي تورو آورده؟ مگه تو وامثال تو وما خودمون اينجاييم؟ نه! اينطور نيست. خيلي ها هستند که شايد دوست دارند جبهه بيان ولي توفيقشو پيدا نميکنند و به خودشونم هم اينطوري دلداري ميدن که سعادت نصيبشون نميشه، البته که همينه.... ولي مهدي جون تو با اين قد وقواره کوچکت اما با اون دل بزرگت، خدا تو رو انتخاب کرده وحالا تو اينجايي واونا در شهرو ديارشون. و حالا ديگه نوبت توست که بين اين دنياي به ظاهر بزرگ و زرق و برقش و يا خدا يکي رو انتخاب کني.......... اينو گفتمواونم بانگاهش گويا حرفهايي داشت! ولي سکوت کرد و خاموش شد.

شهید فخرالدین مهدی برزی


راستش اون  اونقدر بزرگ بود که بفهمه براي رسيدن به معشوق بايد مرارتها کشيد وبايد درد ترکش و تير رو به جون قبول کرد تا به خدا رسيد. داداش مهدي من مي دونست که خدا تکه تکه شدن بنده اش رو دوست داره ببينه، مثل ابي عبدالله (ع). اون شب اين من نبودم که پاسخگوي سوال اون باشم بلکه اون بود که باسکوتش حرفهاي زيادي داشت که بگه.

چند شب بعد وقتي سوار تويوتا ها شديم که به سمت خط دشمن حرکت کنيم، دادش مهدي کوچولوي من با يه بسته خرما که در دستش بود وبعنوان جيره جنگي بهش داده بودند، تو اون شب سرد و برفي، تو اون شب تاريک، شبي که هيجانش باعث استرس ميشد ومو به تن آدم سيخ ميشد با آرامش خاصي که داشت و يقينناً ميدونست که رفتنيه و انتخابشو کرده بود، با اون دستهاي يخ زده از سرما! ولي گرم از محبتش توي دهان يک يک بچه ها خرما گذاشت و در همون تاريکي شب ديگه من نديدمش. اون راه درست رو انتخاب کرد وبا عشق رفت...

منبع: وبلاگ  شهید فخرالدین مهدی برزی

شهید صادق مهدی برزی


شهید صادق مهدی برزی


اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

آخرين وصيت نامه شهيد

فَمَن کَانَ يَرجُوا لِقاءَ رَبَّه فَليَعمَل عَمَل صالِحاً وَ لا يُشرِک بِعِبادَه رَبِّه اَحَداَ                                   «قرآن کريم»

پس کسي که اميد لقاء پروردگارش را دارد، پس عمل شايسته انجام دهد و در عبادت پروردگارش هيچکس را شريک قرار ندهد.

شهادت فخر ما و فخر اولياء ماست.      «امام خميني»

مرگ ارمغان مؤمن است.     «رسول اکرم (ص)»

با سلام بر او که جز او حجتي بر خلق ديگر نمانده همان حجت خدا، همان اميد اولياء و همان عصاره پيام انبياء و اوصياء مهدي موعود (عج) و با سلام بر پير جماران، آن عارف دل شکسته و آن سالک طريق حق، آن يگانه رهبر اسلام خميني بت شکن و با سلام و عرض ادب حضور خيل شهداي عاشق و پاکباز انقلاب و جنگ، آن عاشقان سوخته در عشق معشوق و با آرزوي سلامتي براي معلولين و مجروحين، آن ايثارگران جبهه‌هاي حق عليه باطل و آرزوي آزادي کربلا و قدس و قبر شش گوشه حسين مظلوم (ع) آن پرچمدار آزدادي و استقامت و شرف. انشاءالله.

لا حول و لا قوه الا بالله العلي العظيم     انا الله وانا اليه راجعون

قبل از نوشتن اين نوشتار به ياد وصيت نامه يکي از شهدا افتادم که گفته بود براي اينکه بعد از مرگم از من آنچنان که نيستم تعريف نکنند وصيتي نمي‌نويسم. ولي تو گويي قلب پرآشوب من جز با نوشتن و گفتن ساکت نمي‌شود. اگر چه عمل نمي‌کنم ولي دوست دارم گفته باشم که مسئوليت قلم از همه بالاتر است و نوشتن وصيت يک دستور الهي:

کتب عليکم اذا حضر احدکم الموت ان ترک خير الوصيه للوالدين والاقربين حقا علي المتقين

ترجمه: نوشته شد بر شما اگر يکي از شما را مرگ فرا رسد، اگر داراي متاع دنيا باشد وصيت کند براي پدر و مادر و خويشان به چيزي شايسته عدل، اين کار سزاوار مقام پرهيزگاران است.

ولي قبل از هر چيز پدر و مادر مهربانم سلام عليکم. قبل از هر چيز از رفتن من غصه نخوريد و خداي نکرده به فکر اين نباشيد که اگر به جبهه نمي‌آمدم کشته نمي‌شدم و از دنيا نمي‌رفتم زيرا قرآن کريم در سوره آل عمران آيه 156 مي‌فرمايد:

يا ايها الذين آمنوا لاتکونوا کالذين کفروا ...

ترجمه: اي کساني که ايمان آورديد، مباشيد مانند کافران که به برادرانشان گفتند چون سفر مي‌کردند در زمين يا در جنگ بودند، اگر بودند نزد ما نمي‌مردند و کشته نمي‌شدند...

قبل از نوشتن وصيت نامه باز هم من وصيت‌نامه نوشته‌ام ولي اين بار باز هم مي‌نويسم ولي اين را که در جبهه من اين را فهميدم که زندگي کردن جز در راه خدا يک خسران و يک زيان بزرگ است. اينجا انسان حس مي‌کند که گناه زياد کرده پس همين حالا به شما بگويم قبل از اينکه به جبهه بياييد، حسابتان را بررسي کنيد و بقول علي (ع)

«حاسبوا قبل ان تحاسبوا و موتوا قبل ان تموتوا»

زيرا فقط با همين روش است که انسان مي‌تواند در خودسازي موفق شود.

برادران عزيزم، مادر و پدرم، هميشه مرگ را به ياد بياوريد و خصوصا در خوشيها زيرا در ناخوشيها انسان بيشتر به ياد مرگ مي‌افتد.

مادر عزيز و مهربانم! اگرچه اکنون که اين نامه را مي‌خواني شايد ديگر من را نبيني ولي فراموش نکني که تو مادري و وظيفه‌ات را هم من به تو بگويم که خيلي خوب انجام دادي و در امتحانات خصوصا خانوادگي صبر زيبايي پيش گرفتي و در تربيت فرزندانت حقا که مادر بودي ولي اين را فراموش نکن که من امانت بودم و حال هم که مي‌روم خدا را شکر کن که اين امانت را با سلامت و خصوصا رضايت به پيشگاه خدا تقديم کردي و من کاملا از تو راضي هستم و اميدوارم که خدا هم از تو راضي باشد که انشاءالله هست.

پدر و مادر عزيزم! شما پيش خدا اجر داريد و مواظب باشيد که کارهايتان اين اجر را پايمال نکند.

منبع: وبلاگ شهید صادق مهدی برزی

کوچکترین سوسمار ایران در کوه های کرکس



بيش از 120 گونه سوسمار تاکنون در ايران شناسايي شده است که اين تنوع شگفت انگيزي با توجه به وسعت ايران به شمار مي‌رود. با توجه به اين که در ميان اين سوسماران، بزمجه‌ها و آگاماهاي دم تيغي بزرگترين هستند، اما در اينجا مي‌خواهيم کوچکترين سوسمار را معرفي کنيم. «ميني جکوها» از جنس (‏Tropiocolotes‏) و از خانواده «جکوها» کوچکترين سوسماران ايران به شمار مي‌روند. اين سوسماران با احتساب دم،‌اندازه‌اي کمتر از 6 سانتيمتر دارند و ميانگين‌اندازه‌اي که در ميان نمونه‌هاي ايراني رايج است حدود چهار سانتيمتر گزارش شده است. در ايران از جنس اين سوسماران کوچک تاکنون چهار گونه شناسايي شده‌اند که در دامنه‌هاي جنوبي و غربي زاگرس پراکندگي دارند. هر چند که به تازگي يکي از اين گونه‌ها را تا کوه‌هاي کرکس در نطنز و نيز در کوه‌هاي قمصر پيدا کرده‌ايم که آخرين حد پراکنش شمالي آن به شمار مي‌رود. بايد گفت که دو گونه از اين چهار گونه فقط در ايران يافت مي‌شوند و بومي ايران هستند.

اين سوسماران در نواحي کوهستاني در دامنه‌ها، دره‌ها، تپه‌ها و کوهپايه‌ها تا ارتفاع 800 متري زندگي مي‌کنند. آنها را مي‌توان در جاهاي سنگلاخي يافت. جانوري است شب زي که از حشرات کوچک تغذيه مي‌کند. اين خزندگان از گونه‌هاي جانوري حساس به تغييرات زيستگاهي هستند که هر تغيير جزيي در زيستگاه آنها باعث کاهش جمعيت آنها مي‌شود.

کوهپايه‌هاي جنوب غربي زاگرس در استان خوزستان و کهگيلويه و بويراحمد از مناطقي هستند که دو گونه از اين ميني جکوها به فراواني يافت مي‌شود. گونه «ميني جکوي لطيفي» نخستين بار توسط دکتر محمود لطيفي يافت شد که «استيون‌اندرسن» خزنده شناس آمريکايي، اين گونه را در سال 1972 به نام ايشان نامگذاري کرد. اين گونه در کوهپايه‌هاي استان کرمان، فارس و يزد يافت مي‌شود. ميني جکوي لطيفي بومي و‌اندميک ايران است.

ميني جکوها جانوراني ناشناخته و شگفت انگيز هستند که در تاريکي شب‌هاي گرم در ميان سنگ‌ها به شکار مي‌پردازند. آنها با صدايي شبيه «جيک جيک» جفت يابي و اعلام قلمرو مي‌کنند. هر ميني جکو براي خودش محدوده‌اي را به عنوان قلمرو تعيين مي‌کند. بايد گفت که اين محدوده برخلاف جثه کوچکش بسيار وسيع است. به طوري که با بررسي‌هايي که در مورد زيرگونه «ميني جکوي بختياري» و «ميني جکوي خوزستاني» در شهرستان‌هاي مسجدسليمان و شوشتر انجام داده‌ايم، متوجه شديم که هر يک از آنها شعاعي حدود 100 متر را به خود اختصاص مي‌دهد. هر چند که ديگر سوسماران از خانواده جکوها در قلمرو آنها ديده مي‌شوند ولي ميني جکوها با آنها کاري ندارند و فقط رقابت در ميان هم گونه‌هاي خودشان است. در يکي از شب‌ها که يک ميني جکوي خوزستاني نر روي تخته سنگ گرم مشغول تنظيم دماي بدن خود بود، متوجه شديم که ناگهان به يک نر هم گونه که به آن نزديک شده بود حمله‌ور شد و آن را از تخته سنگ دور کرد ولي باز هم دست‌بردار نبود و اين بار او را تا انتهاي محدوده قلمرو خود دنبال کرد. ميني جکوي خوزستان فقط در ايران يافت مي‌شود.

برز ستاره برزرود


خصوصیاتی که برز را از دیگر روستاهای رودخانه ی برزرود متمایز می کند:

1-    مرکز آموزشی به نام دبستان ابتدا در این روستا شروع به کار کرد و بچه های دیگر روستاها برای آموزش به برز می آمدند، به مرور  زمان دیگر روستا ها هم صاحب دبستان شدند.
2-    جاده سر پُل به ابیانه فقط از وسط روستای برز می گذرد که از نظر تجاری می تواند باعث رونق و معروفیت شود .
3-    در حالی که بقیه روستا ها هر کدام یک قبرستان داشته و هم اکنون نیز دارند، در برز آثار 6 قبرستان( 1- مزار 2- قدم گاه 3- قبرستان کهنه 4- قبرستان مسجد حاجتگاه 5- قبرستان سینه وردشت 6- قبرستان سینه پل(مقبره) ) در آن دیده می شود وهم اکنون نیز دو قبرستان دارد.
4-    تنها روستایی که سه حمام داشته ( دو تا قدیمی و یکی جدید) ولی دیگر روستا ها تا آن جا که من مطلع هستم یک حمام داشته اند.
5-    در میان دیگر روستا ها فقط برز هست که آثار پنج آسیاب آبی در آن دیده می شود، در صورتیکه بقیه روستا ها مانند یارند و کمجان هر کدام یک آسیاب و ابیانه نیز سه آسیاب داشته است.
6-    چندین سال پاسگاه ژاندارمری در روستای برز استقرار داشت، که ابتدا در خانه های اجاره ای  مستقر بود تا سرانجام در قبرستان کهنه پاسگاه ساخته شد بعد با همین نام به سر پل منتقل شد.
7-    اولین روستایی بود که دبیرستان در آن تاسیس و شروع به کار نمود و دانش آموزان دیگر روستاها پیاده و با دوچرخه به برز می آمدند و تحصیل می نمودند.
8-    چهار روستای اطراف برز ( اگر چه هنجن نیز زبان راجی دارد)همه زبان محلی مخصوص خود را دارند به جز برز که فارسی سخن می گویند که کمی قدیمی تر ها لهجه داشتند.
9-    سیل سال 1335 فقط خانه های مسکونی برز را ویران نمود در صورتیکه خانه های هیچکدام از دیگر روستا ها خراب نشد و همین امر باعث شد که برز جدید به صورت محله های مختلف  در سطح وسیع پایه گذاری شود.
10-    از نظر جغرافیایی برز در نقطه ای قرار گرفته که دو روستا درست در غرب و دو روستا در سمت شرق آن ( درست در وسط) قرار دارد.

ملیکا زارعی برزی

ملیکا زارعی برزی

ملیکا زارعی برزی در 4 اردیبهشت 1364 در تهران به دنیا آمد،دانشجوی رشته حقوق قضایی است ،از سال سوم دبستان فعالیت هنری خود را با اجرا در برنامه ی تازه ها از شبکه 2 آغاز کرد و در سال 82 در سریال دوران سرکشی یک سکانس بازی کرد و بعد در مجموعه مهر خاموش بازی کرد و از سال 83 همزمان با قبولی در دانشگاه به عنوان مجری برنامه کودک و با نام خاله شادونه مشغول به کار شد ،به خاطر صدای کودکانه‌اش و صداقتی که در کلامش وجود دارد، خیلی زود در دل بچه‌ها جا باز کرد، او برای اینکه کودک درونش همیشه سرزنده باشد، دائم کتاب‌های ویژه کودکان را می‌خواند و سعی می‌کند تمام وقتش را با آنها سپری کند، او عاشق بچه‌هاست و به نظرش بچه‌ها پاک‌ترین موجوداتی هستند که خداوند آفریده است.

ملیکا زارعی برزی


دانشجوی حقوق

در اردیبهشت سال 1364 به دنیا آمدم، دانشجوی رشته حقوق قضایی و ساکن تهران هستم.

ورود به عرصه هنر

فعالیتم را زمانی که کلاس سوم دبستان بودم با اجرا در برنامه تازه‌ها از شبکه دو آغاز کردم و سال 81 یک سکانس را در سریال «دوران سرکشی» بازی کردم، زمانی که در سریال «مهر خاموش» بازی داشتم با کنکور دست و پنجه نرم می‌کردم، پس از ورود به دانشگاه در سال 83 به عنوان مجری «در باغ شادونه» کارم را آغاز کردم.

عروسک‌های من

وقتی بچه بودم، خیلی اهل شیطنت نبودم و بچه حرف گوش‌کن و آرومی بودم. خیلی خوب بلد بودم که سرم رو گرم کنم و به تنهایی با خودم بازی کنم، بیشتر وقتم رو با عروسک‌هام پر می‌کردم، محبوب‌ترین بازی کودکی‌ام هم خاله‌بازی بود، خیلی از بچه‌ها براشون سوال بود که من چطور در تنهایی با خودم بازی می‌کنم و حوصله‌ام سر نمی‌رود، هر چند که من و مریلا به خاطر اختلاف سنی‌مون همبازی هم نبودیم ولی اون به عنوان خواهر بزرگ‌تر همیشه هوامو داشت...


قشنگ‌ترین شیطنت بچگی

وقتی بچه بودم، عاشق کاغذ کادو بودم به همین خاطر وقتی مراسم تولدی برگزار می‌شد، همه کاغذ کادوهارو جمع می‌کردم و با اون‌ها بازی می‌کردم، علاقه عجیب به کاغذ کادو و تلاش برای جمع کردنشون برای خودم خیلی جالب است.

محبوب‌های من

در اون دوران به اجرای خانم الهه رضایی و خامنه‌ای خیلی علاقه‌مند بودم یادمه حرف‌های این دو عزیز رو موبه‌مو اجرا می‌کردم، از بین کارتون‌‌ها هم به مدرسه والت، خانواده دکتر ارنست و ایکیوسان علاقه زیادی داشتم یادمه در این کارتون یک زنگ تفریح پخش می‌شد در یکی از همین زنگ تفریح‌‌ها روی یک کاغذ تصویر یک قورباغه کشیده بودند و رویش یک پارچه انداختند و پس از چند لحظه آن نقاشی تبدیل به قورباغه شد، من هم این کار رو تو خونه انجام دادم و زمانی که دیدم نقاشی‌ام به قورباغه تبدیل نشد با وجود گریه کردم! چند روز هم اصلا نمی‌تونستم این کارتون رو تماشا کنم! احساس می‌کردم به من دروغ گفتند و... آخه بچه‌ها فرق دروغ و صداقت رو به خوبی می‌فهمند.

خاله شادونه

من قبل از این برنامه رابطه خوبی با بچه‌ها داشتم اما مثل الان به بچه‌ها فکر نمی‌کردم، وقتی می‌‌خواستم اجرای خاله شادونه‌رو بپذیرم، سعی کردم از تجربه خواهرم و دوستانش و البته آقای علیپور استفاده کنم مریلا به من گفت: سعی کن دائم با بچه‌ها ارتباط داشته باشی و خودت رو درگیر اونها کنی تا از این طریق به علایق آنها پی ببری، آقای علیپور هم به من گفت که سعی کن با بچه‌ها به زبان خودشون ارتباط برقرار کنی... حرف‌های این دو دوست ملکه ذهن من شد و باعث شد که من خیلی زودتر به شادونه برسم، شادونه به معنای پیام‌آور شادی، صلح و دوستی است.

مهمونی دلچسب

در پشت دوربین و زمانی که پذیرای بچه‌ها هستیم هم به اندازه زمانی که جلوی دوربین هستیم به ما خوش می‌گذرد. من قبل از ضبط با بچه‌ها بازی می‌کنم و با اون‌ها کلی حرف می‌زنم تا اون‌ها احساس غریبگی نکنند. یادمه زمستون سال گذشته وقتی برف سنگینی می‌بارید، به خاطر ترافیک سنگین و اینکه بعضی از عوامل دیر سر صحنه رسیدند و ضبط به تاخیر افتاد و از آنجا که حوصله بچه‌ها سر نرود، از مادرشان خواستم که آنها را خوب بپوشانند تا با آنها به حیاط بروم و برف‌بازی کنم، من ساعت‌ها با بچه‌ها بازی کردم و لذتی که در آن بازی من و بچه‌ها بردیم وصف ناشدنی بود، من دلم می‌خواد بچه‌ها زمانی که من را می‌بینند دقیقا همان چیزی باشم که در ذهن‌شان است.

خسته نمی‌شم

خیلی‌ها ازم می‌پرسند از اینکه دائم مجبوری وقتت را با بچه‌ها بگذرانی و حتی در مهمانی بزرگسالان هم باید کنار بچه‌ها باشی خسته نمی‌شوی، من هم در جوابشون می‌گویم نه... وقتی می‌بینم اونها با همه صداقت بچگانه‌شان من را دوست دارند نسبت به آنها احساس وظیفه می‌کنم. اونها انتظار دارند خاله شادونه تحت هر شرایطی بهشون محبت کنه، گاهی وقت‌ها هم که در مهمانی‌های خانوادگی حواسم به بچه‌ها نیست، مادرم می‌گوید ملیکا‌جون حواست به فلان بچه باشه و بهش توجه کن...

بازیگری

به نظر من، هر کس در کاری استعداد داره، با اینکه من بازیگری رو دوست دارم اما کار کودک رو بیشتر دوست دارم با اینکه پیشنهادات زیادی برای بازی دارم اما هیچ کدوم رو نمی‌پذیرم چون دلم نمی‌خواد بچه‌ها خاله شادونه رو با یک لباس دیگر و در قالب یک بزرگسال جدی ببینند.

هینزا

هینزا

ابیانه؛ روستایی سبز و آرام در دل کوه. از کنار درختی ستبر و کهن که آبگیری زلال، سال‌ هاست پایش خوابیده، می‌گذری و به ساختمانی کهنه که از خاکی صورتی رنگ قوام گرفته می‌رسی. از میان پنجره‌ های چوبی که طرح چلیپا دارند، نگاهی به داخل میندازی، در فلزی سبز رنگ را باز می‌کنی و به حیاطی کوچک پا می‌گذاری. به جز صدای باریکه ‌ی آبی که از کنار بنای دو طبقه می‌گذرد،‌ سکوتی باستانی همه جا را گرفته‌است؛ هیچ کس نیست.

دو طرفت حجره‌ های کوچکی هست و رو ‌به ‌رویت ایوانی که ستون ‌هایی چوبی، رویشان سقفی از چوب را نگه داشته‌ اند. روی دیوار رو به رو، آینه ای هست و بر تن دیوار نگاره ‌هایی شگفت از جانورانی که نمی‌شناسی، دو فرشته ی عریان که سینه ‌هایشان را تراشیده اند، چند کبوتر، و چیزی شبیه دلفین.

سمت چپ، دری کوچک هست که خورشیدی آینه ای بر سردرش می‌درخشد. در را باز می‌کنی و به نیایشگاهی در دل سنگ قدم می‌گذاری. نورخط اریبی که از ارتفاع شش متری سقف سنگی به داخل تابیده، غبار باستانی هوا را می‌ شکافد و در همین نور است که می‌بینی در دل سنگ، حفره ای هست که بر درش دریچه ای چوبی نهاده اند و به دریچه دخیل بسته ‌اند و پشت دریچه، در حفره جامی ‌عتیق نشسته‌ است. مردم ابیانه نام امامزاده ای را بر این مکان نهاده اند.

هینزا

بی ‌بی‌ زبیده خاتون
صبح عاشورا، پیش از طلوع، در ابیانه صدایی غریب شنیده می ‌شود. مردم ابیانه دو، سه ساعتی مانده به طلوع خورشید، گرد هم می‌آیند؛ زیر لب نغمه ای می‌ خوانند و می‌ چرخند تا خورشید طلوع کند. روز بیست و هشتم صفر نیز، در زیارتگاه «بی بی زبیده خاتون»، دیگر از آن سکوت باستانی خبری نیست. همه جا غوغاست و هر کس به کاری مشغول است. دیگ ‌ها در حیاط می‌ جوشند و غذای نذری دست به دست بین آدم‌ ها پخش می ‌شود. هر کس هم حاجت و نذری داشته با خود چیزی آورده است. خوراکی، شربتی، آجیلی، پولی. می ‌گویند این زیارتگاه حاجت می‌ دهد.

«حسن» پسر جوانی است که می ‌گوید در ابیانه به دنیا آمده و سال ‌ها این جا زندگی کرده اما در حال حاضر ساکن تهران است. او داخل زیارتگاه می ‌چرخد و با دقت به سقف و دیوارهای زیارتگاه نگاه می‌ کند. می‌ گوید: «همسایه ی ما در تهران، هفته ی پیش آمد خانه مان و پرسید شما در روستایتان زیارتگاهی که در کوه باشد ندارید؟ گفتم چرا داریم. گفت پنجره‌ اش فلان شکلی نیست؟ درش فلان شکلی نیست؟ خلاصه یک سری نشانه داد و گفت من این جا را در خواب دیده ام و حاجتم برآورده شده ‌است. نشانه‌ هایش اکثراً درست بود و بعضی نشانه ‌هاش که من نمی ‌دانستم، حالا که نگاه می‌کنم درست است. باور می‌کنی من خودم تا حالا آن پنجره‌ ی چوبی بالای سقف را ندیده بودم؟ این‌ ها اصلا نمی‌ دانستند ابیانه کجا هست، چه برسد به این که این جا را دیده باشند.»

اما «حمید»، پسر جوان دیگری از اهالی ابیانه، نظر دیگری دارد. به باور او، این جا هم مثل خیلی از امامزاده‌ هاست. کسی گنجی این جا پنهان کرده و برای حفاظت و نشانه گذاری اش آن را امامزاده ‌ای جا زده ‌است.

آقای «سفیدگر»، از اهالی قدیمی ابیانه و متولی زیارتگاه، می‌ گوید که زمان خلافت مامون عباسی، امام رضا که به ولایت عهدی خراسان انتخاب می‌ شود، خویشان خود را به ایران می‌ خواند تا در فضایی امن ‌تر و شرایطی راحت ‌تر زندگی کنند. مامون که می‌ بیند این افراد هر یک مبلّغی دینی به حساب می‌ آیند که برای او خطرناکند، دستور تعقیب و قتل آنان را می ‌دهد. یکی از آنان، دختر سیزده، چهارده ساله ای به نام «بی بی زبیده خاتون» بوده که به ابیانه پناه می‌ آورد و مردم او را در خانه ‌شان پنهان می‌ کنند.

پس از مدتی، خبر می‌ رسد که سپاهیان مامون تا ده پایینی رسیده اند و دارند خانه به خانه جستجو می‌ کنند. اهالی، بی بی زبیده را به معبدی قدیمی که در دل کوه‌ های آن طرف باغ‌ های ابیانه بوده می ‌برند و پنهان می‌ کنند. نهایتاً ماموران خلیفه عباسی دست خالی بر می‌گردند اما وقتی اهالی به سراغ معبد می‌ روند، خبری از بی بی زبیده نیست. از همان زمان، این مکان که معبدی قدیمی بوده، می‌شود زیارتگاه بی بی زبیده خاتون. دیگر هم کسی آن را به عنوان معبد نمی‌ شناسد.

نیایشگاه ناهید

هینزا

«هینزا که نیایشگه ناهید مغان است
در دامن کوهی و برش آب روان است»

این بیت را مردم ابیانه می‌ خوانند و شاعر آن مشخص نیست. میراث فرهنگی در کاتالوگی که درباره ابیانه منتشر کرده، بی ‌بی ‌زبیده را به عنوان یک معبد مهر و ناهید که نام اصلی آن «هینزا» بوده‌ به رسمیت می‌ شناسد و معرفی می‌ کند.

ایرانشناسان اما، درباره این معبد قدیمی حرف ‌های بیشتری برای گفتن دارند.
«فرشید ابراهیمی»، کارشناس «بنیاد نیشابور» که در زمینه ایرانشناسی فعالیت دارد، می‌گوید که دست کم از دوازده هزار سال پیش، ایرانیان خورشید را که همواره بیش از هر چیزی به آن نیاز داشته ‌اند، ستایش می ‌کرده اند. ایزدی که به عنوان ایزد خورشید و روشنایی در ایران ستایش می‌ شده، «میترا» یا «مهر» نام دارد که درباره ی آن بسیار نوشته‌ شده.

«میترا» همواره در روزهای خاصی از سال، پیش از طلوع خورشید تا هنگام طلوع ستایش می ‌شده و شب چله ی امروزی، مهم ترین یادگار این آیین در فرهنگ ماست. مادر ِ مهر نیز که خود ایزد آب ‌ها بود، «آناهیتا» یا «ناهید» نام دارد که به همراه مهر از مهم ترین ایزدان تاریخ ایران باستان شمرده می‌ شوند.
دکتر «فریدون جنیدی» نیز پیشینه ‌ی آیین مهر را تا زمان فریدون یعنی سه بهره شدن آریاییان مسلم می ‌داند و می‌ گوید: «زمان آن پیرامون ۶۰۰۰ سال تا ۵۵۰۰ سال پیش است.»

هینزا

دکتر جنیدی همچنین دنباله ‌ی آیین مهر را تا قرن‌ ها پس از اسلام دنبال می‌ کند و برای نمونه، به این نوشته ‌های شیخ اشراق اشاره می‌کند: «پیشه ‌ی من سیاحت است. چون در عرب باشم عشقم خوانند و چون در عجم آیم، مهرم خوانند… عشق به هر شهر رسد، گاوی از برای وی قربان کنند و هر گاوی لایق این قربان نتواند بود.» و مهریان برای ستایش او گاو می‌ کشند و همین قربانی کردن گاو، هم‌ اکنون مهم‌ ترین نماد میترایی بر دیواره‌‌ ی مهرابه ‌های اروپایی است.

به گفته‌ی دکتر جنیدی، چون زمان پیدایش کیش مهری، بی ‌گمان پیش از سه بهره شدن آریاییان است، پس اروپاییان این کیش را هنگام کوچ خود بدان سرزمین با خود برده‌ اند. او می‌گوید: «نشانه‌ های مهری در همه جای کیش عیسوی آنان چنان که خود نیز گفته ‌اند پدیدار است.»
به طور کلی، آیین مهر پس از ورود به اروپا تغییرات گسترده ای کرد و دگرگونی‌ هایی در آن رخ داد که آثارش را در ادیان بعدی، به ویژه مسیحیت، برجای گذاشت. به گفته‌ی فرشید ابراهیمی، آن چه درباره این آیین می ‌دانیم، بیشتر مربوط به مهرپرستی اروپایی است اما درباره ی مهرپرستی ایرانی، از آن جا که معابد مهری ایران اغلب نابود شده یا تغییر شکل یافته ‌اند، بسیار اندک می ‌دانیم.

آن‌ چه «هینزا» را نسبت به دیگر معابد مهر و ناهید برجسته ‌می ‌کند، این است که این معبد به طور شگفت آوری، گمانه‌ زنی‌ های میترا پژوهان درباره ی معابد ایرانی مهر و ناهید را تایید می‌ کند و همه نقش و نگارها و اجزای لازم برای بررسی یک معبد مهری ایرانی را داراست. از این نظر می‌ توان گفت مکانی یکتا و بی مانند است، اما متاسفانه میراث فرهنگی برای حفاظت و جلوگیری از تخریب آن اقدامی نکرده است.
آقای سفیدگر که خود را متولی بی بی زبیده خاتون معرفی می ‌کند و می‌گوید هینزا نام باغستان اطراف این زیارتگاه است، از عملکرد میراث فرهنگی راضی نیست و می‌گوید: «میراث با ما بد تا کرد. سه سال پیش که رفتیم و موضوع زیارتگاه را مطرح کردیم، استقبال کردند و گفتند اتفاقاً ما برای زیارتگاه ‌ها برنامه ویژه ای داریم و از آن ها حمایت می ‌کنیم. بعد از مدتی آمدند سقف این جا را لق کردند و روی تن صورتی رنگ دیوارها دوباره یک دست کاهگل صورتی کشیدند و رفتند. میراث، خانه‌ های ابیانه را هم که بازسازی می ‌کرد، فقط همین بیرون خانه و دیوارها را که گردشگران می‌ بینند، یک کاهگل صورتی کشید و برای خرابی سقف‌ ها و شکم دادن دیوارها کاری نکرد. بعد هم که دوباره سراغشان رفتیم، گفتند بودجه ی ما تمام شده و همین قدر بود. همین الان دیوارها شکم داده و خرابی شروع شده. تعمیراتش یک بودجه حسابی می‌ خواهد که نمی‌ شود دست جلوی این و آن دراز کرد. بچه‌ های ما و نسل بعدی ما هم که اعتقاد درست و حسابی ندارند، ما که برویم این جا خراب می‌شود.»

معرفی بیدهند

بیدهند

روستای بیدهند در دامنه کوه کرکس قرار گرفته که از شمال با روستاهای چیمه و تکیه و فریزهند همسایه می باشد و از شرق و جنوب و غرب به کوه کرکس که یکی از کوههای بلند رشته کوه زاگرس می باشد منتهی می شود. قدمت تاریخی این روستا طبق روایات و آثار باقیمانده حدودا" به 2500 سال پیش بر می گردد .در این روستا می توان آثاری از قبرهای به طرف بیت المقدس وآثار زرتشتیان و مغولها و ... مشاهده کرد که نشان از قدمت بالای این روستا دارد . به روایت اهالی مردمانی که به علتهای مختلف از شهرهای خود کوچ کرده بودند به این مکان آمده و این روستا را بنا نهاده اند که به آنها " بی ده " می گفتند که بعدها نام آنجا را بیدهَند نهادند . وبه روایتی دیگر بیدهند به لهجه محلی یعنی VEHEND که از دو کلمه VEH یعنی بهترین و کلمه END یعنی آخر که در مجموع یعنی "بهترینند" تعبیر می شود. طبق آثار به جا مانده و روایت اهالی ، این روستا چندین بار خالی از سکنه شده که یکی از عوامل را می توان قرار گرفتن این روستا بر روی یک گسل بزرگ زلزله دانست و نیز شاید عامل دیگر را می توان فورانهای آتش فشانی کوه کرکس دانست که هم اکنون نیز در دامنه آن می توان گدازه های آتش فشانی را یافت و نیز می توان یکی دیگر از عوامل را خشکسالی و قحطی های طولانی و سیل دانست. به گفته اهالی معادنی ازجمله گوگرد نیز در اطراف این منطقه کشف شده است و نیز رگه هایی از سنگ مرمر نیز وجود دارد که به علت پی گیری نکردن مساله این رگه هنوز دست نخورده می باشد . زبان محلی روستا به زبان زرتشتی بر می گردد .

  در این روستا مرقد مطهر برادر حقیقی امام رضا (ع) قرار دارد که در زمان حکومت مامون عباسی به شهادت رسید.

به روایت اهالی قدمگاهی از امام زاده ابراهیم بن موسی بن جعفر که مقبره مبارک ایشان در نرمی اصفهان قراردارد در دامنه کوه کرکس به نام " پااِسپرادین "قراردارد که گویی این امام زاده در حرکت خود به طرف اصفهان عصای خود را در این منطقه به زمین می زند که درختی با قدمت چندین ساله در پای آن روییده است واکنون به یک محل زیارتی و تفریحی تبدیل شده است و باز به روایت ، قدم گاههایی از چهل دختران که از یاغیان و دشمنان فرار می کردند در این منطقه یافت می شود.

معرفي روستاي چيمه


موقعیت جغرافیایی:

از تهران تا روستای چیمه رود نطنز حدودا ۳۰۰ کیلومتر

ودر ۳۰کیلومتری شهرستان نطنز واقع گردیده است.

 روستایی چیمه در اطراف دامنه کوه کرکس قرار گرفته که از جنوب با روستاهای تکیه و بیدهند و فریزهند همسایه می باشد و از شرق و جنوب و شرقی به کوه کرکس که یکی از کوههای بلند رشته کوه زاگرس می باشد منتهی می شود.

موقعیت اب وهوایی خشک وکوهستانی

جمعیت روستا بالغ بر ۳۵۰ خانوار :که در چهار محله عبارتند از (سر پشته)(محله ده)

(سر پرنده)(باغ هادی)سکونت دارند.

قدمت تاریخی این روستا طبق روایات و آثار باقیمانده برمیگردد به قبل از اسلام که طبق اثار به جا مانده از استخر گبر ها و مجوس ها منظور از گبر ومجوس زرتشت ها هستند که ساکن بوده اند مسجد جامع چیمه که در محل ده واقع است قبل از اسلام معبد زرتشتی ها بوده که با ظهور اسلام به مسجد تبدیل شده است که قدمت مسجد طبق نوشته که بر روی درب چوبی ان حک شده است حدودا" به 730 سال پیش بر می گردد.

افراد این روستا و جعمیت این روستا از مردمانی تشکیل شده است که به علتهای مختلف از شهرهای خود کوچ کرده بودند به این مکان آمده و این روستا را بنا نهاده اند که از طایفه ایل بختیاری و صفویه بوده اند.



زبان و گویش روستا:

زبان محلی روستا به زبان زرتشتی بر می گردد .

مردم هنوز به زبان راجی(گویشی از فارسی قدیم)حرف می‌‌زنند

مانند (بوره بشه ) یعنی ( امدن و رفتن )

ولی من در عجب هستم که چرا دو محله دیگر این روستا به زبان فارسی ساده تکلم می کنند نام این دو محل سرپرنده ومحل ده می باشد .




آثار تاریخی:

۱- قلعه باقدمت ۱۰۰۰ سال

۲- چنار حاج باقر باقدمت ۴۰۰ سال که دارایی معجزه می باشد

۳- چنار واقع در محل ده باقدمت ۳۰۰ سال

۴- چنار واقع در محل سرپشته با قدمت ۳۰۰ سال

۵- قنات هایی به نام هایی قنات ماهی . قنات جوی بالا .قنات آب خونی .قنات حصله که خاصیت (درمان عوارض پوستی را دارامی باشد) . قنات تکیه سادات

۶- خانه هایی تاریخی مربوط به زمان خان

به گفته اهالی معادنی ازجمله گوگرد نیز در اطراف این منطقه کشف شده است و نیز رگه هایی از سنگ مرمر نیز وجود دارد که به علت پی گیری نکردن مساله این رگه هنوز دست نخورده می باشد( منظور از اطراف روستا (روستای بیدهند است) ) .

در این روستا مرقد مطهر فرزندان امام موسی بن جعفر برادر امام رضا (ع) قرار دارد که در زمان حکومت مامون عباسی به شهادت رسید.قدمگاه امام زاده سید جلال الدین مهدی از فرزندان امام موسی بن جعفر که مقبره مبارک ایشان در تکیه سادات قراردارد که به یک محل زیارتی و تفریحی تبدیل شده است و باز ، قدم گاههایی از چهل دختران که از یاغیان و دشمنان فرار می کردند در این منطقه یافت می شود و امام زاده پاسنگ زرد که غایب هستند و از فرزندان امام موسی کاظم می باشند

مردم این روستاها، همیشه در پرورش گل و باغ سازی،مشهور بوده اند. به علت وجود داشتن درختان فراوان در این مناطق هوا بسیار تمیز و نفس کشیدنی است.

به همین علت دارایی میوه های متنوع در چهار فصل می باشد

در فصل بهار : 1 - سیب بهاره 2- زرده الو 3- توت 4- گیلاس و..........

در فصل تابستان : 1 - گلابی 2- سیب 3- انگور 4-هلو و.......

در فصل پاییز : 1- گردو 2- انار 3- خرمالو 4 - به 5 - گلابی پاییزه که برای روستایی ولوجرد می باشد که به توهفه نطنز مشهور است

و دارایی خوشکبارهایی ازجمله برگه زده الو .جوزاقند که از (پودر هسته زرده الو و هلو و گلابی درست می شود ) و......

مردمان این روستا از مهربانی ، فداکاری، مهماندوستی ، گذشت ، ایثار ، شجاعت و ... شهره خاص و عام اند به طوری که از نظر شجاعت گفته اند که چندین بار یاقیان بسیاری به این روستا حمله کرده اند از جمله نایب حسین و ماشااله خان کاشی که مردان روستا با شجاعت و از خود گذشتگی تمام در مقابلشان از ناموس و کیان خود دفاع کرده اند .

 منبع : سایت اخبار روستا

مراسم عقد و عروسي جوانان در زمان قديم روستاي چيمه


مراسم خواستگاری:
با توجه به روزهای مبارک ایام شعبانیه ما را برآن داشت تا در این روزها مطالبی در رابطه مراسم عقد وعروسی جوانان قدیم روستای چیمه رابنویسیم.و داستان بدین صورت بود که پسر و دختر روستایی وقتی به سن ازدواج رسیدند. بوسیله یکی از بستگان نزدیک اقوام پسر و یکی از بستگان نزدیک دخترکه هر دوطرف متاهل بودند پس از ملاقات با یکدیگر پیشنهاد ازدواج را مطرح می نمودند.و سپس پیشنهاد را به دختر و پسر منتقل می کردند.و پس از شنیدن جواب مثبت دو نفر از خانواده پسر که معمولا"عمه یا خاله یا خواهر بزرگتر خانواده بود به همراه یکی از بستگان مرد خانواده که از مردان میانسال انتخاب می شود. جهت خواستگاری به منزل دختر می رفتند.ودر آنجا قضیه خواستگاری را باپدر و مادر دختر در میان می گذاشتند.پس از شنیدن جواب مثبت از پدر و مادر دختر به منزل پدر پسر بازگشته و خبر را به آنها می رساندند و با گرفتن خبر مثبت از قاصد ها  پدر و مادر پسر شخصا"به خانه پدر و مادر دختر رفته و در آنجا پس از گفت و شنود قرار مهر بری و شیرینی خوران گذاشته و بعد از قرار با همدیگر برای خرید به شهر رفته و معمولا"به کفش عروس خانم بیش از همه اهمیت گذاشته و کفشی را انتخاب نموده که اندازه پای عروس خانم باشد که در قدیم به  اصطلاح زبان عامیانه می گفتند که کفش پای فلان دختر نمودیم.بعد از خرید کفش اقدام به خرید معمولا"یک قواره چادری و یک قواره پیراهنی و جوراب و یک کله قندکادو شده به همراه انواع نقل مخصوص عروسی وسایل خریداری شده را در طبقی بطور منظم می چیدندو روی آنرابا پارچه طورسفیدتزیین می کردندو یکی از مردان جوان وابسته به فامیل دامادکه معمولا"پسر خاله یا پسر عمو و... بود طبق را بر سر گرفته به همراه اعضا خانواده به خانه دختر می بردند.

مراسم مهر بری و شیرینی خوران:
در مراسم مهر بری که به اصطلاح قدیم چیمه (پاگیره)می گفتند معتمدین و نویسندگان پاگیره(مهر بری)را دعوت می کردندبرای نظارت و پاگیره نوشتن که معمولا"این کار در شبها انجام می شد.افراد بعد از شام به منزل عروس می آمدندو با پاگیره نوشتن قرار عقد و عروسی را تعیین می کردند.وبا مجلس شیرینی خوران بوسیله یکی از خانمهای مسن طایفه داماد کفش عروس خانم را آورده و عروس خانم را وادار به پا نمودن کفش خریداری شده توسط داماد می نموده و این کار بسیار اهمیت داشته و بعد از پوشیدن کفش همه با کف زدن و شادی و هلهله و پخش شیرینی و کشمش ونقل هاییکه از منزل داماد آورده شده به پذیرایی می پرداختند..و با پایان یافتن مراسم شیرینی خوران هر کس به منزل خود میرفت.

مراسم خطبه عقدو عروسی:
در روز معین از خانه داماد طبق هایی را که تهیه نمودند.و این طبق ها بستگی به وسعت مالی هر خانواده ای بود تعداد طبق ها بین سه تا دوازده طبق بود.طبق ها معمولا"با البسه جهت عروسی و شیرینی و آجیل های محلی ونقل و کشمش تزیین میکردند.و تمام بستگان داماد همگی در خانه داماد جمع می شدند.و جوانهای خانواده داماد طبق ها را بر سر گرفته به همراه اورکست محلی (لوطی)با ساز و ضرب و رقص از درب خانه پدرداماد شروع به حرکت می شد.و طوری حرکت می کردند که ساعت ۱۲ ظهر در خانه عروس باشند در آنجا پدر عروس موظف بود که به استقبال بیاید و مقداری پول به عنوان هدیه به طبق کش ها بدهد.واغلب این پولها را روی لب های طبق کش ها قرار می دادند. و سپس توسط جوانهای طایفه عروس طبق ها را از سر طبق کش ها گرفته و یکدیگر را می بوسیدند.و طبق ها را در اتاقی معمولا"در اتاقی که قرار است خطبه عقد خوانده شودقرار می دادند بعد از این کار در حیاط منزل به رقص و پایکوبی و شلیک شادی مشغول می شدند.بعد از رقص و پایکوبی جهت صرف ناهار به داخل منزل هدایت می شدند.پس از صر ف نا هار عاقد محلی (محضر دار)در آنجا حضور می یافت و پس از نوشتن دفاتر از روی پاگیره ای (مهر بری)که قبلا"تنظیم نموده بودند.بدون هیچگونه اعتراضی در دفتر ثبت می شد.و طرفین امضا می نمودند.و عاقد را به اطاقی که عروس و چندین نفر از بستگان خانواده عروس و داماد در آنجا بودند هدایت می کردندجهت ادای خطبه عقد و افراد مهمانهای دیگر دربیرون اطاق یا حیاط جمع می شدند وبه خطبه گوش می دادند.خطبه چندین بار بوسیله عاقد تکرار می شد در حین خواندن خطبه دونفر خانم از بستگان عروس و داماد پارچه سفیدی را روی سر عروس نگاه می داشتند یکنفر دیگر از خانمهای جوان دو کله قند کوچک را در دست گرفته و به هم ساییده که به اصطلاح قند ساییدن سر عروس می گویند.که این کار در حین خواندن خطبه انجام می شد. تا اینکه با خواندن خطبه توسط عاقد مبلغی پول  توسط پدر داماد بوسیله یکی از خانمها و به عروس هدیه می شد که به زیر زبانی معروف بود.و به محض اینکه زیر زبانی توسط بستگان پدر داماد به عروس پرداخت می شد عروس خانم با صدای بلند بله می گفت و با گفتن بله عروس خانم صدای هلهله و شادی از کل جمعیت بر می خاست.و با کف زدنهای ممتد و ساز و ضرب خوشحالی خود را اعلام می نمودند.حدودا"ساعت ۴ بعد از ظهر بستگان عروس و داماد با کسب اجازه از پدر و مادر عروس عروس خانم را از خانه با رقص و پایکوبی و ضرب و شلیک شادی با اسلحه های سر پر به حمام عمومی محل می بردند عروس خانم به همراه خانمهای بستگان عروس و داماد وارد حمام می شدند و در آنجا جمعیت متفرق شده و فامیلهای عروس به خانه عروس و فامیلهای داماد به خانه داماد می رفتند.ماندن عروس در حمام معمولا"تا غروب شرعی طول می کشید. زمانی که قدری هوا تاریک می شد کل خانواده عروس و دامادبه درب حمام آمده و با رقص و پایکوبی به همراه اورکست محلی مشغول می شدند و اشعاری که می خواندندچنین بود.

گل در اومد از حموم      سنبل در اومد از حموم  
آقا داماد را بگو سیصد تومان خرج حموم     بادا بادا مبارک بادا 
 انشااله مبارک بادا

اشعاری بود که درب حمام خوانده می شد.و با خواندن این اشعار عروس خانم را از حمام بیرون آورده و با قدمهای بسیار آهسته به طرف خانه داماد می رفتندو در بین راه خانواده عروس  عروس را از رفتن مانع می شدند و می گفتند داماد باید به استقبال بیاید.در اینجا عده ای از خانواده داماد که معمولا"خانمها بودند به خانواده عروس قسم می دادند به حق دوازده امام و چهارده معصوم پاک چهارده قدم جلو تر بیایید تا داماد بیاید و به جهت قسم دادن به چهارده معصوم تو سط خانواده داماد  خانواده عروس با قدمهای آهسته چهارده قدم عروس را به خانه داماد جلوتر می بردند.داماد به همراه حدود دوازده نفر از بستگان نزدیک خود به جلو می آمدند ضمن خوش آمد گویی به مهمانها تا نزدیک عروس آمده مقداری نقل به همراه سکه پول از جیب در آورده و روی سر عروس پاشیده و بلا فاصله با قدمهای تندو باشتاب به طرف خانه خود حرکت نموده و عروس خانم را با قدمهای آهسته تا درب خانه داماد آورده و در درب خانه می ایستاد و مادر داماد با سینی منقل اسپند و یک عدد تخم مرغ بومی که در ظرفی گذاشته شده بود به جلو می آوردو عروس خانم دست دراز کرده تخم مرغ را برداشته در حالی که سرش را پایین نگه داشته و پارچه ای روی سر خود انداخته موظف بود تخم مرغ را بر سر درب خانه داماد بزند.که معمولا"این کار با دقت انجام می شدکه اگر تخم مرغ به بالای سر درب نمی خوردو منحرف می شد.بلا فاصله تخم مرغ دیگری مادر داماد تهیه و طی تشریفات می آوردو دوباره این کار تکرار می شد.تا اینکه تخم مرغ برسر درب خانه زده شود.و بعد با قدمهای آهسته عروس خانم وارد منزل آقا داماد می شد.و با رقص و شادی به صرف شام مشغول می شدندپس از صرف شام جوانهای هر دو طایفه دامادرا با اجازه بزرگترهای فامیل و پدر دامادو پدر عروس بر می داشتند و به طرف حمام عمومی روستا به راه می افتادند.و برای بردن داماد به طرف حمام از موزیک محلی و رقص و پایکوبی و تیر های شادی استفاده می شد داماد را به حمام برده و بیشتر جوانهای فامیل همراه داماد وارد حمام می شدند.و پس از شستشو سلمانی محل موظف بود ظرف بزرگی از حنای خیس کرده را آورده مقداری از حنا را به دستها و سر داماد بمالد.و بعد ازاتمام حنابندان نمودن داماد ظرف حنا را برداشته و تمام جمعیتی که داخل حمام بودند تعارف می کردند.و هر کس مقداری حنا برداشته و به کف دست و ناخنها و سر می مالیدند.که اینکار حدودا"یک ساعت طول می کشید.پس از این عمل داماد توسط سلمانی محل کیسه و صابون زده می شد و با شستشو داماد او را به رختکن حمام هدایت نموده و در رختکن حمام ضمن پوشاندن لباس داماد با همراهی موزیک محلی به رقص و شادی می پرداختند.و از حمام خارج شده نزدیک مسجد آبادی که رسیده دست از شادی برداشته و داماد را با احترام خاصی وارد مسجد نموده و داماد موظف بود در مسجد دورکعت نماز حاجت بجا آورد.که به آن نماز حاجت می گفتند.پس از ادای نماز حاجت داماد را از مسجد به بیرون آورده و مجددا"باادامه ساز و رقص و شادی از درب مسجد تا منزل ایشان را همراهی می کردندو داماد را وارد منزل نموده و با خداحافظی همگی به خانه خود رفته و فقط دو نفر زن میانسال یکی از طرف خانواده عروس و یکی از طرف خانواده داماد در خانه داماد می ماندندو بقیه خانه را ترک می گفتند.فردای آنروز سلمانی محل به همراه چند نفر از ریش سفید ها و بزرگتر ها به خانه داماد آمده داماد را از خانه برداشته به خانه پدر عروس می بردند و در خانه پدرعروس پس از صرف ناهار دو نفر از معتمدین محل که همراه جمعیت بودند.به پدر عروس می گفتند که به داماد چه هدیه ای می دهی که معمولا"پدر عروس به داماد قطعه زمین هدیه می نمودکه مقدارآن از یک قفیز که ۸۵ متر است شروع و گاهی به یک جریب که ۸۵۰ متر است می رسید.بستگی به وسع مالی هر خانواده ای داشت.بعد از مقدار پیشنهادی توسط معتمدین محل نوشته و انگشت زده می شد.و حاضرین نیز به عنوان شاهد انگشت می زدند.و با اتمام این مراسم منزل پدر عروس را ترک می کردند.و دو زوج جوان سالها با خوشی و خرمی به زندگی ادامه می دادند

جهیزیه عروس در زمان قدیم روستا:
جهیزیه عروس را پس از انجام تشریفات کادو ی زمین به داماددر صندوقهای چوبی که روکش آن با مخمل تزیین نموده بودند یکی از جوانهای خانواده عروس بر دوش گرفته و به همراه داماد به خانه داماد می بردند که این اثاث مختصر عبارت بود از یک قابلمه مسی که آنرا کماجدان می گفتندو یک دیگ کوچک مسی و یک کفگیر و ملاقه مسی به همراه چند کاسه و بشقاب مسی که فقط مایحتاج ضروری و مختصر یک زوج جوان بود

آمار طلاق در زمان قدیم روستا:
در آن زمان مردم زندگی را برای خود زندگی می خواستند و ازدواج را به عنوان تشکیل خانواده در نظر می گرفتندو با کمترین امکانات بهترین زندگی را داشتند و حاضر بودند خود را فدای خانواده نمایندو  آمار طلاق در آن زمان در حد صفر بود .

مشکلات کشاورزي سنتي در روستاي چيمه

چیمه

کشاورزی سنتی:
آنچه که مردم روستای چیمه و روستاهای دیگر کشور ما با آن دست و پنجه نرم می کنند و با توجه به تغییر و تحولات روبه سرعت جهانی در مکانیزه شدن کلیه امور، باعث در تنگنا قرار گرفتن شدید و شکننده این بخش از جامعه شده است. به گونه ای که می توان گفت آنچه که علی رغم مشکلات بسیار این بخش، آن را همچنان زنده نگه داشته است؛ دلبستگی های آباء و اجدادی به زمین، نبود کار و درآمد در بخش های دیگر،  که در نتیجه گیری کلی می توان به ضرب المثل کاچی بهتر از هیچی اشاره کرد.

تعاریف: 

کردو:
یک قطعه از زمین کشاورزی به قطعاتی  با اندازه های کوچکتر تقسیم می شود که کردو می نامند

سرجوبه:
کنار جوی آبی که آب را از چشمه به طرف زمین هدایت می کند، سرجوبه نامیده می شود. سرجوبه معمولاً مالکیت خصوصی دارد و مالک با کاشتن درخت از آن استفاده می کند. درختان مزبور از آبی که از جوی می گذرد استفاده می نمایند.
سرجوبه و زمین  مجاور جوی می تواند یک مالک یا مالکیت  متفاوت داشته باشد.


یونگا:
زمینی مسطح و سفت به مساحت حدودی 100 مترمربع به بالا که در قدیم جهت خرد کردن گندم یا جو بصورت سنتی استفاده می کردند.

مرق:
علف های هرز که در کنار جوی یا  داخل زمین کشاورزی می روید.  در صورتی که با آن مقابله نشود تمام زمین کشاورزی را فرا می گیرد و فرصت رشد و نمو گیاهان مفید و درختان را می گیرد.
این علف هرز قدرت فوق العاده ای در حیات دارد. به صورتی که در بین کشاورزان سنتی معروف است؛ چنانچه مرق خشک شود و چند سال از خشک بودن آن بگذرد و آنگاه مقدار کمی نم و رطوبت به آن برسد مجدّداً سبز می گردد.

یک جوی آب چشمه:
مقداری از آب که بتوان به راحتی یک کردو یک قفیسی مسطح را در تیرماه در زمان90 ثانیه آب نمود.


آب چشمه بین زمینهای کشاورزی تقسیم شده و مالکیت خصوصی پیدا کرده است به گونه ای که چنانچه  آب چشمه را یک جوی فرض کنیم؛ هر 1۴ روز یک بار نوبت زمین جهت آبیاری می باشد. بنابراین می توان زمینهای سند داری که از آب چشمه استفاده می کنند محاسبه نمود.
طاق:
12 ساعت آب چشمه یک طاق نامیده می شود.

سرطاق:
کسی است که مسئول تقسیم آب چشمه در یک 12 ساعت پی در پی بین زمین داران مالک آن آب می باشد.

روزقه:
مدت زمانی1۴  روز که یک زمین نوبت آب آن فرا می رسد تا سرطاق آب را از چشمه به طریق جوی به زمین برساند. نوبت آبی معمولاً در یک روز از هفته  ثابت نمی ماند  و اگر نوبت آب سری اول جمعه است، سری دوم پنج شنبه و به همین ترتیب روزهای نوبت آبی می چرخد و از طرف دیگر در یک نوبت آبی، روز و در نوبت دیگر شب موقع آبیاری قرار داده می شود.


پرواز:
 وقتی آب از چشمه از طریق جوی به طرف زمین برده می شود ممکن است در مسیر جوی، آشغال و شاخه های نازک درختان باعث گرفتگی جوی و مانعی جلوی جریان آب شود، که اصطلاحاً به این عمل پروازگرفتن جوی گویند. در اینصورت آب از جوی منحرف و باعث خرابی زمینهای اطراف می گردد. خصوصاً چنانچه زمینهای اطراف پله ای باشد . این مسئله در فصل پائیز که برگ درختان در جوی و زمین پراکنده است شدت بیشتری می گیرد از این رو همواره در کنار آبیار شخص دیگری باید مراقب جوی باشد تا در جایی گرفتگی ایجاد نگردد.

پروراندن کود:
معمولاً کشاورزان برای اینکه علف های هرز موجود در کود از بین برود و خواص کود به شکل بهتری ظاهر گردد آن را پرورش داده و بعد به زمین منتقل می نمایند به این صورت که کود را در جایی روی هم ریخته و با خاک مخلوط می نمایند. این کود انباشته را چند سری در فواصل زمانی معین زیر و رو می کنند تا کود آن در صورت انباشتگی با حرارت شدیدی که  دارد نسوزد و خواص آن، جهت زمین کامل تر گردد.
مشکلاتی که کشاورزی سنتی با آن روبرو است:

۱-مشکلات مرتبط با آب و آبیاری :
با توجه به جوی های نامناسب که آب را از چشمه به زمین های کشاورزی می رساند مقدار قابل توجهی از آب  هرز می رود. جدای از آن که در فصل پائیز و زمستان که زمینهای کشاورزی نیازی به آب ندارند بطور کامل آب چشمه رها شده و استفاده ای از آن نمی شود. .
هفت ماه سال از آب چشمه برای مصارف کشاورزی استفاده و پنج ماه سال آب چشمه هرز می رود.
با ذخیره یک جوی آب در طول ماههایی که آب هرز است می توان به 900 جریب زمین کشاورزی در طول سال زراعی آب رسانی نمود.
در صورتی که چنانچه آب چشمه را در طول ماههایی که آب هرز است، دو جوی فرض کنیم (که معمولاً  اینگونه است) می توان برای 1800 جریب زمین آب ذخیره نمود.
همچنین رویش علف های هرز مانند مرق در مسیر جویها هرچند که به استحکام جوی کمک می کند در عین حال مقدار قابل توجهی از آب را نیز به خود اختصاص می دهد.
در هر نوبت آبیاری یک نفر موظف می گردد تا در مسیر آب حرکت کند و تا جایی که امکان دارد جلوی هرز رفتن آب از کناره جویهای نامناسب را بگیرد و مواظبت نماید که در جایی پرواز مانع از حرکت آب نگردد که این فرد اصطلاحاً  جوی پا نامیده می شود.
بطور کلی می توان گفت ما با بهترین نعمت خدا دادی، آب مایه حیات بدترین رفتار را می نماییم و به نامناسب ترین شکل از آن استفاده می کنیم.

2- مالکیت های کوچک
مالکیت های کوچک باعث گردیده است تا اندازه بالایی آزادی عمل از دست کشاورزان گرفته شود. به راحتی در جای جای زمینهای کشاورزی می توان مالکیت های 2-3 نفری بیشتر یا کمتر بر یک جریب زمین را مشاهده نمود؛  کردوی کوچک اولی از سید حسن، دومی از سید ابراهیم سومی از نقی و به همین صورت می باشد و این در صورتی است که اگر زمین های پراکنده  کشاورز در یک جا جمع گردد به راحتی بالغ بر چندین جریب می شود.
پراکندگی زمین کشاورزان هرچند با توجه به تفاوت خاک، آب و هوا باعث ایجاد تنوع محصول می شود ولی از طرف دیگر باعث اتلاف نیروی کشاورز و محدودیت عمل و مشکلات بسیار دیگر می گردد.
شایان توجه است که پستی و بلندی های زمینهای کشاورزی در روستا امکان استفاده از مکانیزه کردن کشاورزی در سطح وسیع را مانع می گردد ولی بطور حتم مزایای تجمع زمینهای یک کشاورز در یک جا مزایای در خور توجهی می تواند داشته باشد.


3- راه
یکی از مشکلات کشاورزان سنتی نبود راه برای زمینها می باشد.  زمینهای مذکور که پایه و اساس آن در زمانهای قدیم گذاشته شده است سعی در حداکثر استفاده از زمین را نموده اند و تنها راه مال رو که می تواند بسیار کم عرض باشد برای زمین در نظر گرفته شده است.
برای کشاورزان این یک اصل است که گفته می شود راه زمین از راه جوی آب آن است یعنی جوی آبی که آب قنات را به طرف زمین می برد نشانی از راه زمین می دهد؛ راه از کنار جوی آب
نبود  راه مشکلات فراوانی را پیش روی کشاورز قرار می دهد. از جمله:
الف- رفت و آمد بین منزل و زمین با وسیله نقلیه امکان پذیر نمی شود.
ب- بردن کود جهت زمین با وسیله های باری امکان پذیر نیست و باید به صورت سنتی از الاغ یا  فرقون استفاده کرد.
ج- جابجایی محصول از جمله گندم، جو جهت خرد کردن و محصولات دیگر از زمین به منزل با وسیله امکان پذیر نمی شود.

4- حیوانات وحشی
یکی دیگر از مشکلات کشاورزان آسیب های فراوانی است که از طرف حیوانات وحشی مانند گراز، شغال، تکنه و ... به زمینهای کشاورزی وارد می شود. مبارزه با این گونه حیوانات در زمانهای قدیم  نگهبانی به نوبت در شب به وسیله کشاورزان صورت می گرفته است ولی اکنون به راحتی این گونه حیوانات محصولات زمینها را از بین می برند.

5- مشکلات مربوط به عدم آگاهی جامع و کامل به مسائل کشاورزی
ورود اطلاعات علمی و دستگاههای جدید و کودهای شیمیایی در کشاورزی باعث گردیده که اطلاعاتی که  به صورت سنتی در بین کشاورزان رواج داشت با اطلاعات جدید، دانشی مخلوط ایجاد کند که شاید نتوان آن را قابل قبول دانست.
و از طرفی تجربه های ارزشمندی که حاصل تلاش سالهای متمادی کشاورزان بود در اثر ورود مسائل جدید برای کشاورزان به فراموشی سپرده شود و به نسل جوان منتقل نگردد.
کشاورز سنتی به تجربه دریافته که زمان چک هر درختی چه موقع می باشد و چیدن میوه برای نگهداری طولانی مدت، چه موقع و چند روز بعد از اتمام زمستان بهترین وقت آب کردن زمین می باشد. او به تجربه دریافته است که کود حیوانی را چگونه بپروراند تا حداکثر استفاده از آن صورت گیرد و شروع و پایان آبیاری چه موقع است، چه درختانی در بهار زودتر باید آب شود و چه درختانی دیرتر، کشاورزان سنتی آگاهند چگونه با درختان رفتار نمایند تا آفت نگیرد؛
اما کشاورز امروزی با آمدن کود شیمیایی بدون اطلاعات کافی از طریقه استفاده، آن را جایگزین کود ارزشمند حیوانی می کند. کشاورز امروزی آنچنان از سموم مختلف استفاده می کند که نه تنها آفت درختان را از بین می برد بلکه خاک، درخت و محصول را هم فوق العاده آلوده به سموم می سازد و آن را راهی شهر برای فروش می نماید و این عدم آگاهی از تجربه و دانش روز باعث گردیده است که روز به روز کیفیت محصولات پائین بیاید.

6- مشکلات مربوط به محصول:
برای جمع آوری محصولاتی مانند گندم و جو در زمانهای قدیم برای هر منطقه کوچک کشاورزی، محلی به نام یونگا در نظر گرفته می شد.
یونگا از طرفی نزدیک به زمینهای کشاورزی قرار داشت و از طرف دیگر محل مناسبی برای خرد کردن گندم بود.
اما امروزه به جهت اینکه یونگاها  برای ماشین های خرمن کوب غیر متناسب و با توجه به نبود راه دست نیافتنی است، از این رو آوردن محصول مثل گندم و جو به مکانهایی که بتوان از ماشینهای خرمن کوب استفاده کرد، بسیار سخت و هزینه بر می باشد.

7- مشکلات مربوط به نیروی انسانی
بطور حتم نیروی انسانی کشاورزان که در اثر شرایط نامناسب زمین، نبود راه، جوی نامناسب و مسائل بی شمار دیگر به هدر می رود سرمایه ملی است که همگان در برابر آن مسئولند.
مطمئناً در صورت شرایط مناسب تری در کشاورزی سنتی که امکان پذیر هم می باشد نه تنها کشاورزان را به خوبی تامین می کند بلکه فرصت شغلی سالم و مناسبی برای جوانان به شمار می رود.
طبقه کشاورز سنتی و روشنفکر علاقمند می تواند مشکلات عظیم این بخش را با ارائه راههای مناسب، اجرایی، مقرون به صرفه، متناسب با سنت های موجود، از به هرز رفتن روزافزون این سرمایه های طلائی از جمله آب، هوا، خاک، خورشید، نیروی انسانی به بهترین نحو جلوگیری نماید.




در جمع بندی می توان بخشی از نیازها و مشکلات بخش کشاورزی سنتی را بصورت زیر لیست نمود:

1- مشکلات مرتبط با آب و آبیاری
2- مالکیت های کوچک
3- راه
4- حیوانات وحشی
5- مشکلات مربوط به عدم آگاهی کامل و جامع به مسائل کشاورزی
6- مشکلات مربوط به محصول و جمع آوری، حمل و نقل، بسته بندی و... )
7- مشکلات مربوط به اتلاف نیروی انسانی
اعتقادداریم ظرفیت ها و استعدادهای بالقوه این بخش نه تنها قابلیت حل مشکلات و نیازهای خود را دارد بلکه یک منبع سودآور و سالم برای بخش عظیمی از جامعه محسوب می گردد.

مراسم دهه عاشورا در روستاي چيمه

چیمه

تعريف علم : علم در روستا بدان معنا است که شيعيان مي خواهند با زبان بي زباني بگويند. يا ابا عبداله الحسين اگر در کربلا کسي به ياري شما نيامد امروز ما با اين انبوه جمعيت و با علم هاي رنگارنگ به ياري شما آمده ايم و در ادامه راه شما کوشا هستيم.

تعريف نخل: يک نفر از هم  ولا يتي ها در نظرات چنين فرمودندکه از آنجاکه پيکر ابا عبداله الحسين (ع)با وجود جراحات بسيار نمي توانستند از زمين بلند کنندپيکر را بر روي تعدادي برگ درخت خرما که همان نخل مي باشد نهاده و جابجا نموده و سپس به خاک سپرده اند.به همين جهت آنچه را که امروزه در مراسم محرم به دوش مي گيرند.نمادي از تابوت که همان برگهاي درخت خرماي امام حسين (ع)است و به آن نخل گفته مي شود.(با تشکر از نظر دهنده)

ونخل به شکل عماري مي باشد.و معناي آن اين است که يا ابا عبداله الحسين اگر سه روز و دو شب جنازه مقدس شما بي غسل و کفن در بيابان گرم و سوزان کربلا افتاده بود و کسي نبود که به خاک بسپارد.امروز ما به ياد آنروز اين نخل که شبيه عماري است برداشته که بگوييم ما حامي شما هستيم و راه شما را ادامه مي دهيم.مراسم دهه عاشورا که از روز هفتم ماه محرم اهالي محله باغ هادي و محله پشته با دسته نوحه خواني و سينه زني به محله ده مراجعه مي کنندوپس از نشستن و پذيرايي با چاي و نذوراتي که مردم آورده اند.هفتاد طايفه از اهالي محله ده و سرپرنده مد نظر گرفته ميشود.که بوسيله يک نفر فاتحه تمنا مي گردد.و همگي حمد وسوره را جهت آمرزش اموات مي خوانند.پس از فراقت از خواندن فاتحه علم هارا به ياد علم دار کربلا حضرت ابوالفضل العباس با پارچه هاي الوان رنگارنگ تزئين مي کنند.و با خواندن نوحه و سينه زني در کنار علم ها توسط دو نفر علم دار(علمداري علم موروثي مي باشد و کساني ديگر غير از آنها نمي توانند علم را حمل نمايند.)به طرف محله باغ هادي حرکت مي کنند.و در آنجا نيز به نيت آمرزش هفتاد طايفه هفتاد فاتحه تمنا مي کنند.و سپس علم ها را بر داشته به طرف محله پشته به راه مي افتند.و در مسجد محله پشته پس از سينه زني و عزا داري درآنجا نيز هفتاد فاتحه به نيت هفتاد طايفه خوانده مي شود.پس از آن تمام دسته ها به همراهي دسته محل ده به حسينيه محل ده باز مي گردند و تا پاسي از شب به عزاداري و سينه زني و مراسم روضه خواني مشغول مي گردند.فرداي آنروز که روز هشتم ماه محرم است در وقت بعدازظهرمجددا"اهالي محله پشته و محله باغ هادي به اتفاق يکديگربا دسته سينه زني و نوحه خواني راهي محله ده مي شوند.و در حسينيه محل ده پس از سينه زني و عزا داري بوسيله نذورات و چاي پذيرايي مي شوندمجددا"مانند روز قبل هفتاد فاتحه به نيت هفتاد طايفه خوانده مي شود ودوباره علم ها را برداشته مانند روز قبل به محله باغ هادي و پشته حرکت کرده و عزاداري و فاتحه طبق روز قبل تکرار مي گردد.و با خداحافظي تمام اهالي به محله هاي خود باز مي گردندو شب را در مساجد محله هاي خودشان به عزاداري مشغول و باصرف شام هر کس جهت استراحت به منزل خود مي رود.و فرداي همانروزکه مصادف است با تاسوعاي حسيني دو نخل به نا چهار محل در روستاي چيمه مو جود است که يکي متعلق به محله ده و سر پرنده مي باشد. و ديگري به نام محله پشته و باغ هادي است نخلي که متعلق به محله ده و سرپرنده مي باشد.هميشه جايگاه اصلي اش در داخل حسينيه محل ده است ولي نخل محله پشته و باغ هادي يکسال در باغ هادي و سال ديگر در محل پشته مي باشد.و شکل ظاهري نخل براي عزيزاني که نديده اند بصورت عماري است که ساعت 9 صبح روز تاسوعا اين نخل را با تشريفات خاصي از حسينيه بيرون مي آورند و مشغول به تزئين آن مي شوند که اين کار بوسيله مسئوليني صورت مي گيرد که نسل به نسل متولي اين کار بوده اند.و تزئين نخل بوسيله پارچه هاي رنگارنگ صورت مي گيرد.و پس از تزئين نخل بوسيله جوانها بر دوش گرفته مي شود وبا تشريفات خاصي عزاداري با نوحه خواني و زنجيرزني و يا سينه زني به محله باغ هادي مراجعت مي کنندو محله باغ هادي ومحله پشته هم در ساعت تقريبا"9 صبح اگر نخل در محله پشته باشد با رسم خاصي نخل را از مسجد بيرون آورده و متولي مخصوص مشغول تزئين نخل با پارچه هاي رنگارنگ مي گردد.و پس از تزئين نخل توسط جوانان به دوش گرفته شده و با ذکر ياحسين وبا ذکر حسينم شاه حسين کو حسينم          به دشت کربلا کو حسينم و......و با عزاداري و نوحه خواني به طرف محله باغ هادي حرکت مي نمايند. و در مسير راه توسط منازل اسفنددود کرده و نذورات خود را به عزاداران تعارف مي کنند.و با پاشيدن گلاب مسير را با عطر گل محمدي عطرآگين مي نمايند.و با رسيدن به محله باغ هادي منتظر عزاداران حسيني محله ده و سرپرنده مي گردند.همينکه دسته محله ده و سر پرنده به همراه نخل وارد مي گردند. جوانان محله باغ هادي و محله پشته به علامت عزا نخل خود رابه دوش گرفته و با تشريفات خاصي با عقب و جلو رفتن به يکديگر سلام و خوش آمد مي گويند.و پس از نخل گرداني که هفت دور هر دو نخل را در مقابل مسجد پايين باغ هادي  گردانده و سپس نخل را بر زمين گذاشته و مشغول سينه زني و نوحه خواني مي گردند. تا اذان ظهر پس از خواندن نماز جماعت توسط روحاني مجلس به صرف نهار مشغول مي شوند.و بعد از صرف نهار تعزيه خوانها مشغول پوشيدن لباسهاي فرم مخصوص تعزيه جهت  تعزيه خواندن آماده مي شوند.که معمولا"2 ساعت به طول مي انجامد.پس از خواندن تعزيه هر دو نخل را بر داشته وهفت دور در ميدان محله باغ هادي چرخانده وبا نوحه خواني به طرف محله پشته حرکت مي کنند. و در مسير حرکت بطرف محله پشته گوسفندان زيادي در مسير جلو نخل و عزاداران حسيني ذبح مي شود.و در ميدانگاهي که پشت مسجدپشته  واقع شده هفت دور نخل ها را مي گردانند.و بعد از گرداندن نخل ها را به مزار عمومي محله پشته برده و به زمين مي گذارندو با زدن به سينه عزاداري کرده و در آنجا با ميوه و شربت وشيريني و آجيل هاي محلي از قبيل گردو و بادام و مويز ...پذيرايي مي گردد.حدود يک ساعت مشغول استراحت و پذيرايي هستند. و با قراعت فاتحه براي اهل قبور از آنجانخل ها را بر دوش گرفته به محله ده رهسپار مي گردند.با ورود به محله ده در وسط راه در يک جانخلي که متعلق به محله ده و سرپرنده است مي ايستدو با تعارف بزرگترها و ريش سفيدها نخل باغ هادي و پشته را به جلو نخل محله ده به علامت احترام به مهمانان هدايت مي کنند.و ازآنجا نخل پشته و باغ هادي در جلو نخل به حرکت در ميآيد.تا به محل قبرستان عبدالقدوس  پس ازانجام تشريفات به راه خود ادامه داده و نخل محله پشته و باغ هادي در جلو حرکت مي کند و نخل محله ده و سرپرنده در عقب سر وارد ميدان ده مي شوند.که حسينيه و مسجد درآن واقع شده است و با هفت دور نخل گرداني نخل محله ده رابه زمين گذاشته و به اهالي محله ده و سر پرنده موظف هستند که نخل باغ هادي و پشته را بر دوش بگيرند.و به احترام مهمانداري نگذارندحتي يک نفر از اهالي پشته و باغ هادي زير نخل خودشان بمانندو با دوش گرفتن نخل توسط جوانان محله ده وسرپرنده راهي محلي به نام چهار طاقي که نز ديک شرکت تعاوني مي باشد نخل را روبه قبله به زمين مي گذارند. با خواندن هفت فاتحه با تعارف و تشکر از يکديگرخداحافظي و به محله ده  باز مي گردند.و جوانان محله پشته و باغ هادي نخل را به دوش گرفته و به محلي به نام رودخانه که مابين محله پشته و باغ هادي مي باشد به زمين مي گذارندو از يک يا دونفر تقاضا مي کنند که تا صبح نگهبان نخل بوده و ازفردي ديگر درخواست تدارکات پاي نخل را خواستارندکه نگهباني و تدارکات نخل در محل رودخانه نيز موروثي مي باشد.و شب عاشورا هر کدام در محله خود مشغول عزاداري و صر ف شام هستندو شب را تا صبح در چهار محله تا صبح بصورت احيا بيدار مي مانند.و صبح عاشوراکه روز عاشوراي حسيني است محله هاي پشته و باغ هادي و محله ده و محله سرپرنده براي خود مراسمي دارند که عبارتست از صبح مومنان که اعلم وبيرق را به دوش گرفته و با ذکري که براي آقا اباعبداله الحسين(ع)خوانده مي شود اعلمدارمي خواند و بقيه جواب مي دهندکه اشعار بدين شکل است .

صبح قتل است شيعيان افغان کنيد

خاک بر سر ديده ها گريان کنيد

در زمين کربلا  ياحسين

دست شمر بي حيا يا حسين

اشعار را علمدار مي خواند

صبح قتل است شيعيان افغان کنيد

خاک بر سر ديده ها گريان کنيد را جواب مي دهندو درب هر منزلي که رسيدنددر مسير راه شعر و سينه زني راقطع نموده فاتحه اي براي اموات خانه قرائت ميکنند. پس از خواندن فاتحه اشعار را ادامه داده تا به منزل ديگر برسند.که در محله ده از محله زير گازرو -حيدر صفي -الگستان و مزار عبدالقدوس و بعد به رودخانه ميرسند.از رودخانه که گذشتند علمدار مي ايستد و ذکر نوحه عوض مي شود و علمدار با دست بر پيشاني مي زند و اين ذکر را مي گويد.

اي خدا حسينم کو    و بقيه همين را جواب مي دهند.و دوباره مي گويد.

کربلا حسينم کو      در جواب بقيه مي گويند اي خدا حسينم کو

کشته شد حسين يارم      آه اي مسلمان    بقيه با زدن به پيشاني مي گويند اي خدا حسينم کو

و قدمها را آهسته بر مي دارندکه يک فاصله 300 متري را حدودنيم ساعت طول مي کشد.تا طي کنند.و بعد از هر چند قدمي مصيبتي خوانده مي شود.و بقيه را به گريه و زاري وا مي دارد.و تا درب حسينيه محله ده اين کار ادامه پيدا مي کند.و در آنجا شخصي دعا مي کند که معمولا"دعا بوسيله روحاني يا ريش سفيدها انجام ميشود.و بعد به استراحت پر داخته و به خوردن چاي و شير و نذورات مشغول مي شوند.و در محله هاي پشته و باغ هادي نيز با انجام مراسم صبح مومنات صبحانه را در مساجدصرف نموده و تقريبا"ساعت 9 صبح در پاي نخل جمع ميشوندو با صرف چاي و شيريني و نذورات ديگر و بعضي اوقات خانمهايي را مشاهده مي نماييد که با آوردن پارچه هاي رنگارنگ و هديه نمودن به نخل نذر خود را ادا مي نمايند.و با جمع شدن تمام اهالي پشته و باغ هادي آمادگي خود راجهت بر دوش گرفتن نخل توسط جوانان اعلام و بقيه مردم در دو رديف روبروي يکديگر قرار گرفته در جلو نخل به حرکت در ميآيند.و با دودسته شدن نوحه قديمي که به هيچ وجه عوض نمي شود و سالها سينه به سينه گذشته است در روز عاشوراي حسيني در حين حرکت به طرف محله ده نوحه خوان نوحه مي خواندو بقيه در جواب مي گويند .

امروز عزاي کائنات است 2 مرتبه

شه لب تشنه حسين در فرات است

 که با ريتم خاصي خوانده وبه صورت سه ضرب سينه زده مي شود.ودر همين حال به صورت سه ضرب نخل هم  بر دوش جوانان به همراه دست سينه زنان بالا و پايين مي آيد.و اين صحنه بسيار جالب و ديدني مي باشد.سينه زني ادامه پيدا مي کند تا به مسجد پا سنگ زرد ميرسنددر آنجا با ذکر مصيبت  و فاتحه خواني براي اهل قبور توسط اهالي محله ده با شربت و شيريني پذيرايي گشته و نوحه خوان نوحه را ادامه و سينه زنان مشغول سينه زدن مي شوند.در همين حال جمعيت از محله سرپرنده به محله ده آمده و با دوش گرفتن نخل از را مصلي به طرف مسجد سر پرنده مي روند. و با صرف صبحانه با آش حليم و خواندن زيارت عاشورا نخل را بر دوش گرفته و از طرف مصلي به ميدان محله ده باز مي گردند.و در نزديکي مصلي همينکه اقامتگاه آقا سيد جلال الدين مهدي را مشاهده نمودند.مي ايستند و جلو نخل را به طرف آقا سيد جلالالدين مهدي گرفته و به علامت احترام چندين بار نخل را بالا و پايين مي کنند.بعد از آن به محل مصلي که قبرستان قديم محله ده است در آنجا نخل رابه زمين مي گذارند و مشغول عزاداري و سينه زني دور نخل مي شوند.و بعداز فاتحه خواني و پذيرايي با نذورات با ذکر ياحسين (ع)نخل را بر دوش گرفته و به طرف زير گازرو حرکت کرده و بعد به محله ده ميرسند هنگام با رسيدن نخل محله سرپرنده به ميدان محله ده تقريبا"نخل و عزاداران محله پشته و باغ هادي در نزديک ميدان محله ده مي باشد که در اين موقع نخل از وسط جمعيت به قسمت جلو جمعيت آمده وبا حرکت به جلو و عقب وبا دادن سلام به نخل محله ده وسرپرنده و حرکت هفت دور هردو نخل به داخل ميدان نخلها به زمين گذاشته مي شودو با ادقام جمعيت چهار محل نوحه و ريتم سينه زني عوض مي گرددو مصيبت خواني و اذان ظهر عاشورا و نماز به جماعت بر گزار شده و عزاداران جهت صرف نهار  داخل حسينيه محله ده شده وبعد از پذيرايي تعزيه خوانان آماده تعزيه خواني مي شوند که حدود 5/2 ساعت طول مي کشد.و بعد اهالي پشته و باغ هادي به همراه اهالي سرپرنده و محله ده هفت دور نخل گرداني انجام مي دهندو محله باغ هادي و پشته نخل خود را بر دوش گرفته و با خدا حافظي به محله خود باز مي گردند و شام غريبان را هر کدام در محله خود برگزار مي کنند.

با تشکر از آقاي سيد فرج ميري

 منبع : وبلاگ چیمه رود

مراسم شب چله در روستاي چيمه


مراسم شب چله هرسال بوسيله حمامي محل برگزار مي گرديدکه بدين صورت بود که حمامي سه محل هر کدام غروب آفتاب شب چله در بالاترين نقطه کوهستان سه نقطه از کوهستان روستا آتشي را از بالاي کوه برافروخته و به تدريج به پايين کوه آتش را با فاصله هاي مختلف تا پايين کوه ادامه مي دادند و بعد بصورت دو نفره به درب منازل مي آمدند.  ذکري را مي گفتنددر اين ذکر نام فرزند بزرگ خانواده هرچه بود به زبان مي آوردند و مثلا"اگر نام فرزند بزرگ خانواده آقا سيد احمد بود مي گفتند.

آسيد احمد دولت سر تو

130 کله به گردسر تو

تو که مي بندي شال عسلي

توبرها بر دوش مانند پري

خانه به خانه خانه

عروس به بالا خانه

دوري را پر کن و بيار در خانه

اين شعر مخصوص درب خانه رعايا بود ولي درب منزل اربابهااشعار فرق مي کرد شعر بدين صورت بود که

ارباب ارباب شمايي از باغ شاه مي آيي

کوريچه سمور(لباس پوستي آن زمان) به دوشت بپوش نچايي

تنباکو را گل نم کن

آتش به سرش کم کن

تا ما بکشيم دودي

آواره شويم زودي

با تشکر از آقاي سيد فرج ميري

 منبع : وبلاگ چیمه رود

وضعیت اقتصادی چیمه در گذشته و حال

چیمه

يادش به خير بوي نان تازه و تنور خشک روستارا

يادش به خير بوي کاهگل باران زده روستارا

يادش به خير بوي پشم بز و گوسفندان در حال حرکت روستارا

يادش به خير دل صاف و با محبت و بي حيله مردم روستارا



روستاي چيمه در چند دهه گذشته از نظر اقتصادي و کشاورزي داراي کسب و کار پر رونقي بوده است و يکي از روستاهاي موفق و پر مشغله بوده است وانواع ميوه و مايحتاج خوراکي از قبيل ميوه وگوشت و لبنيات در روستا توليد مي شده و يا توسط اشخاصي از شهر هاي اطراف ماننر نطنز و کاشان و اردستان ما يحتاج زندگي و تعميراتي از قبيل فروش و تعمير بيل و کلنگ و کارگاه سيار روي گري و تعمير چراغ الات

و پي سوز هاو فروشندگان پارچه و غيره در روستا حاضر شده و به اهالي روستا خدمات رساني مي نمودند.

اين روستا يکي از روستا هاي موفق و پر مشغله بوده است انواع ميو ه ها و لبنيات و گوشت و ديگر وسايل مورد نياز خود را در روستا توليد مي کرده و از نظر موقعيت نسبت به روستا هاي اطراف داراي مرکزيت بوده است.در هر منزلي دام وطيور براي تامين مصارف خانواده و روستا وجود داشته است. شير و لبنيات و تخم مرغ و گوشت و ديگر مواد غذايي به وفور در روستا يافت مي شد. از ميوه هاي مر غوب روستا براي تهيه انواع خشکبار جهت صادرات به شهر ها که براي ساکنان روستا منبع در آمد فراواني بوده که شامل گردو،بادام،زرد آلو،گلابي،انگور،کشمش،برگه،جوزقندو غيره مي شده است.دامپروري و کشاورزي رونق بسيار داشته و از نظر گندم و جو و حبو بات به خود کفايي رسيده بود و در زمستانها آجيل شبهاي بلند زمستان در پشت کرسي تمام در روستا توليد مي شده است در حال حاضر متاسفانه با توجه به کوچ طبقه جوانان جوياي کار به شهر ها و از کار افتادگي جمعيت موجود که تعدادي پير مردان و پير زنان هستند ديگر گذشته به هيچ عنوان وجود ندارد. و فقط ياد و خاطرات آن در ذهن ها به يادگار مانده استحتي متاسفانه ديگر کمتر کسي مبادرت به تهيه خشکبار مي کند و اگر محصولي از دست سرما و تگرگ و طوفان جان سالم به در ببرد توسط واسطه ها به شهر سرازير مي گردد.ديگر از آن همه مرغ و خروس محلي و گاو گوسفند در منازل اثري به جاي نماندهاست بطوريکه اگر يک روز جلوي عبور و مرور انواع وانت بار ها به روستا گرفته شود که حاوي انواع مواد غذايي از شير پاستوريزه گرفته تا آرد و روغن و ....مردم روستا با مشکل بسيار بزرگي روبرو خواهند شد و در گذشته هنگام پخت نان در منازل بوي نان تازه تا چند محله ان طرف تر به مشام مي رسيد و امروزه علاوه بر اينکه پخت نان توسط نانوايي انجام مي گيرد. آرداز شهر هابه روستا آورده مي شود.زندگي شهري تاثير منفي خود را نيز بر اهالي گذاشته است و چنان وابستگي به تکنولوژي براي آنان فراهم ساخته که اگر ساعتي آب و برق روستا قطع شود زندگي در روستا مختل مي شود.و روستايي که تا چند دهه پيش در بيشتر زمينه ها خود کفا بوده است با آشنايي با زندگي شهري به يک مصرف کننده نيازمند تبديل شده است البته مي توان ادعا کرد که زندگي بشر در نتيجه پيشرفت تکنولوژي و ما شين الات راحت تر شده است ولي به قيمت از دست دادن آرامش  و آسايش و صفا و صميميتي که بر زندگاني فرد فرد مردم ساده و بي الايش روستا در گذشته حاکم بوده است که اين سو ال پيش مي ايد که آيا ارزش آن را داشته است که هر کس با تعبير خاص خود مي تواند به آن پاسخ گويد راستي يادش به خير بوي کاهگل باران زده که جاي آن را آهن و اجر گرفته است. و يادش به خير بوي بز و پشم گوسفندان.و يادش به خير بوي نان تازه محلي.

روستايي که به مصرف کننده تبديل شده و پول را بايد براي خريد به شهر برد و مايحتاج را تهيه نمود و به روستا برگشت و مصرف نمود.

 منبع : وبلاگ چیمه رود

کالجوش

ابتدا کشک را بوسيله تغار هايي که داخل آن با لعاب زبر سبز رنگ پوشيده شده است با اضافه کردن مقداري آب جوش ساييده و پس از به دست آمدن دوغ کشک آنرا در ظرفي ريخته در ابتدا مقداري روغن حيواني با يکعدد پياز درشت تفت داده و با اضافه نمودن نعناي خشک پس از تفت دادن کشک را اضافه نموده و با کمي جوشيدن يک تکه نان را داخل آن انداخته تا از بريدن کشک جلوگيري بعمل آيد و با برداشتن از اجاق داخل کاسه هاي مسي ريخته و با ريختن تکه هاي نان خانگي داخل آن ميل مي نمايند.

آش حلیم گندم

گندم پوست کنده را با مقداري نخود مخلوط نموده و گوشت گوسفند همراه استخوان را با يک عدد پياز و مقداري نمک و ادويه و مقدار معين آب اضافه نموده داخل ديزي ريخته و روي اجاق قرار داده مي شود .و با زير و رو کردن آن در چندين نوبت از ته گرفتن جلوگيري بعمل آورده تا آش  عمل آمده و لعابدار و چسبناک شود و از آن به عنوان صبحانه استفاده مي نمايند.

آش ترش

جو خورد شده را با سبزي و مقدار معين آب و مقداري نمک و پياز داغ و نعناع را داخل ديزي ريخته و داخل آن سيراب و شيردان مي انداختند تا به مرور پخته شود و با زدن سرکه ميل مي نمودند.

شوید آب

براي تهيه اين غذا مقداري روغن حيواني با يکعدد پياز درشت همراه کمي نمک و ادويه و مقداري شويد  تفت مي دادندو کمي  آب گرم به آن اضافه نموده پس از جوشيدن تعدادي تخم مرغ بومي به ازاي تعداد نفرات به آن اضافه مي کردند.که وقتي تخم مرغها داخل موادحالت سفتي گرفت در کاسه ريخته با ريختن تکه هاي نان داخل شويد آب با قاشق چوبي ميل مي کردند.

آش مارنجله

در فصل ارديبهشت با جمع آوري سبزي مارنجله داخل گندم زارها و سبزه زارها آنرا شسته و خرد نموده و با اضافه نمودن گارس کوبيده شده و  مقداري آب و نمک داخل ديزي ريخته و داخل اجاق گذاشته تا پخته شود .

آش گارس وسماق

اين آش معمولا در ديگهاي مسي و در روي اجاقهايي که در داخل ديوار منازل بصورت شومينه ساخته شده بود پخته مي شد.در ابتدا گارس را کوبيده و پوست را از دانه جدا مي کردند و با شستن با آب جوي و اضافه نمودن چغندر خرد شده و  سماق و مقداري نمک و مقداري آب آنرا روي اجاق گذاشته تا پخته شود و با به هم زدن آش با کفگير از ته گرفتن جلوگيري مي شودتا زمانيکه آب آن تبخير شود و پس از تبخير شدن آب آن موقعيکه آش مر بوطه قوام آمدو سفت شد در کاسه هاي مسي ريخته تا سرد شود و با سرد شدن داخل بشقاب بر مي گردانند.تا بصورت قالب از کاسه جدا شود و با بريدن بوسيله کارد آشپز خانه تکه هاي جدا شده را برداشته و بصورت سرد ميل مي کنند.

آش حريصه

در ابتدا ذرت سفيد کوبيده شده را با مقداري گوشت و حبو بات و نمک و ادويه و مقدار معين آب داخل ديزي گلي (ديزله)ريخته و داخل تنور يا اجاق گذاشته و با هم زدن در دفعات مختلف پس از آماده شدن آش را داخل مجمعه ريخته  با نان ميل مي نمودند.

آش ذرت سفید یا کاچی ذرت

اين آش از دانه هاي ذرت سفيد که از علف آن براي خوراک دام استفاده مي شدو به ذرت علفي معروف مي باشد.ابتدا دانه هاي ذرت را در هاون کوبيده و ذرت کوبيده شده را داخل ديزي گلي(ديزله)ريخته و با اضافه نمودن آب و مقداري نمک داخل تنور گذاشته و با به هم زدن آش در نوبتهاي متوالي بوسيله ملاقه هاي چوبي پس از پخته شدن آنرا از تنور خارج کرده و با ريختن داخل مجمعه هاي مسي و با ايجاد قلعه در وسط آش مجمعه کشک را در قلعه ريخته و روي آنرا قرمه (قليه)قرار مي دادند و هر يک از اعضاي خانواده آش را همراه با کشک و قرمه بوسيله قاشق چوبي بعنوان صبحانه ميل مي نمودند.

کاچی

 مواد تشکيل دهنده : آرد  زُرک , کشک , نعنا داغ , قرمه , نمک , فلفل و زرد چوبه .

 طرز تهيه : اول بايد گندم درشته ( گندمي که زياد آرد نشده باشه) رو بعد از دانه چين و تميز کردن در مقداري آب بريزيم ( تقريبا هر يک کيلو گندم در دو ليتر آب ) و اون رو روي شعله قرار بديم تا به جوش بياد.
مرتب هم بايد اون رو هم بزنيم تا ته نگيره . مقدار آب و مواد رو طوري تنظيم مي کنيم که بصورت خمير شل جا بيفته. شعله گاز رو کم مي کنيم و بايستي در حدود چهار ساعت مرتب اون رو هم بزنيم تا بپزه و ته نگيره و اصطلاحا گندم مغز پخت بشه.
مقداري کشک آماده مي کنيم وروغن داغي که توي اون نعناعي خشک يا پودر نعناع ريختيم هم آماده مي کنيم. در صورت تمايل سير رو با روغن مي پزيم .
حالا غذا آماده است . غذا رو که اصطلاحا کاچي بهش مي گن بايستي توي بشقاب يا يک سيني گرد بريزيم و بعد از پهن کردن اون. وسطش رو بصورت دايره اي خالي کنيم و کشک و روغن و نعناع و سير آماده شده رو توي اين فضاي دايره اي در وسط کاچي مي ريزيم.

منبع : سایت برزرود

ولوگرد

تحفه نطنز از اينجا مي آيد؛ روستايي به نام ولوجرد يا ولوگرد كه تقريباً در 22 كيلومتري ابيانه واقع شده و تا روستاي هنجن نيز تنها 4 كيلومتر فاصله دارد. هر سه روستا جزو توابع شهرستان نطنز در استان اصفهان اند اما شايد روستايي كه بيشتر از همه مورد توجه جهانگردان خارجي و مسافران داخلي و حتي خود سازمان ميراث فرهنگي طي چند سال اخير قرار گرفته همان ابيانه است كه با حفظ بافت سنتي و قديم خود روز به روز رونق بيشتري پيدا مي كند و به ويترين جاذبه هاي گردشگري اين منطقه تبديل شده است.

براي رسيدن به روستاي ولوجرد يا ولوگرد راهي با ديدني هاي بسيار از صلابت كوهها و آرامش كوير را در پيش رو داريم. در مسير تهران به اصفهان از جاده قم- كاشان، پس از عبور از كاشان، هجده كيلومتر مانده به شهر نطنز، پس از نيروگاه اتمي نطنز و نرسيده به جايي كه «سر پل هنجن» ناميده مي شود پاسگاهي قرار دارد كه به پاسگاه برزرود معروف است. كنار اين پاسگاه جاده اي فرعي است كه به دو راه تقسيم مي شود؛ جاده برزرود و جاده چيمه رود. راه اول پس از عبور از ده هنجن از دهات يارند، كمجان، برزرود و طره مي گذرد و در انتها به همان روستاي باستاني ابيانه مي رسد اما راه چيمه رود از روستاي ولوجرد يا به گويش اهالي آنجا ولوگرد، چيمه، و تكيه سادات مي گذرد.
روستاي ولوجرد اين روزها علاوه بر داشتن يك جمعيت بومي كه بالغ بر 150 نفر مي شوند به اقامتگاه فصلي بسياري از تهراني ها كه زماني روستاي آباد، آباء و اجدادشان بوده تبديل شده به طوري كه جمعيت كلي اين روستا با احتساب تهراني ها از مرز 250نفر مي گذرد. ولوجرد، بهشتي در آستانه كوه و كوير است كه با نسيم خنك بهاري و ميوه هاي لذيذ تابستاني به استراحتگاه بازنشستگان تهراني بومي آن روستا تبديل شده كه هياهوي زندگي شهرنشيني را به حريم پرآرامش روزهاي بلند و شبهاي خنك اين منطقه بكر كويري- كوهستاني راه نمي دهند. قدمت اين روستا بالغ بر 250 سال است. كهنسال ترين فرد اين روستا از خداوند 120سال عمر گرفته و در همين جا سكونت دارد. گل بنفشه، پونه، آويشن و كرفس هاي خودرو در فصل بهار لابه لاي جوي هاي پرآب و دامنه هاي كويري اما دل انگيز چشم ها را نوازش مي دهند و محصولات باغات همچون انگور، انجير، انار، گلابي، سيب، آلو، گوجه سبز، هلو، خرمالو عطش مسافران تابستاني و پاييزي را سيراب مي كنند.

پاييز اين روستا نيز با خشكباري كه محصول همين باغات است و كرسي هايي كه قصه ها و خاطرات چندنسل را به خود ديده به ياد ماندني ترين شب هاي چله را براي نوه ها و نتيجه هايي كه اصالتاً «ولوگردي» هستند مي آفريند. سوغات «ولوجرد» همان تحفه نطنز است؛ گلابي هاي درشت، لذيذ و آبداري كه براي صادرات به شهرهاي مختلف ايران فرستاده مي شود و مزه دلچسب آن شهره آن منطقه است.
«روستاي ولوگرد» چشم انداز زيباي ديگري نيز دارد كه «كوه كركس» است و چشم ها را به ديدن صلابت و استواري صخره ها و سنگ هايي كه درون آفتاب كويري گل ها و گياه هاي خودرو و درماني در طب سنتي را در دل خود مي پرورد دعوت مي كند «ولوجرد» توسط شورا اداره مي شود و سه نفر با راي مردم در تنها مسجد اين روستا به عنوان اعضاي شورايي انتخاب مي شوند كه مشكلات اهالي و نيازهاي آنان را با فرماندار شهر نطنز در ميان مي گذارند تا شايد چاره اي براي آنها انديشيده شود. اولين مشكل به آسفالت جاده اي فرعي بر مي گردد كه از قسمت شرق ده به داخل روستا امتداد يافته و محل تردد اهالي بالاي ده و پائين ده است و علي رغم آن كه 90-85 درصد جمعيت اين ده از آن استفاده مي كنند همچنان از يك آسفالت كشي ساده بي نصيب مانده است. در حالي كه سازمان ميراث فرهنگي ابيانه و تمام مسير منتهي به آن را آباد كرده است كوچه هاي ولوگرد هنوز آسفالت نشده اند و اين جدا از تخريب روزافزون بافت سنتي اين روستاست كه بسياري از خانه هاي قديمي با درهاي كلوني آن را تبديل به خرابه كرده است و به خاطر ساختمان سازي هايي كه اين روزها توسط بسياري از تهراني هاي ولوگردي در حومه آن صورت گرفته منظره اي ناهمگون به وجود آورده است. روستاي ولوجرد گازكشي نشده و مشكل فشار آب لوله كشي كه كشش جمعيت كنوني اين روستا را ندارد نيز همچنان به قوت خود باقي است و اقدام مسئولاني را مي طلبد كه ابيانه را به مهم ترين جاذبه گردشگري اين منطقه تبديل كرده اند. در روستاي ولوجرد باغات با سخاوتمندي هر فصل دست چيني از بهترين ميوه ها را به ثمر مي نشانند اما چشم انتظار آبياري و رسيدگي مردمي هستند كه به دليل مشغله هاي شهرنشيني يااجرت بالاي كارگر بسياري از آنها را به حال خود رها كرده تاماواي پرندگان غريب باشند.
اينجا روستاي ولوجرد است؛ روستايي كه نعمت و آرامش را به ساكنانش ارزاني مي دارد اما با بي مهري نقشه هاي بزرگ جغرافيا كه حتي نام و مكان آن را مشخص نكرده اند واقع شده؛ روستايي كه گويش ولوگردي آن مي تواند از سوي زبان شناسان مورد تحقيق قرار گيرد اما هنوز كتاب يا حتي پايان نامه اي درمورد آن نوشته نشده و در نهايت بهشتي در آستانه كوه و كوير كه از چشم جهانگردان و مسافران و شايد حتي مسئولان سازمان ميراث فرهنگي پنهان مانده است.
   
نویسنده : محمد حسين عابدي ولوجردي

حمومک مورچه داره

بچه ها (دخترهاوپسرها)دستهاي خود را به يکديگر مي دادند و به صورت دايره وار مي ايستادند .شخصي به عنوان سرگروه شروع به خواندن مي نمود:
حمومک مورچه داره
دور و ورش غنچه داره
بشين و پاشو خنده داره

حال اگر کسي به موقع عمل نشستن و ايستادن را انجام نمی داد در اصطلاح می سوخت و از بازي کنار مي رفت.

در بعضي موارد براي هوشياري بچه ها جمله(بشين و وخيز)را مي گفتند تا بچه ها به اشتباه عمل کرده و بسوزند.

در اين بازي هوش بچه ها اندازه گيري مي شد.

یه قل دو قل

یه قل دو قل

اين بازي صرفا دخترانه مي باشد .

نوجوانان دختر بصورت دو تايي يا چند تايي دور هم مي نشستند و با تعداد پنج عدد سنگ به اندازه فندق بازي مذکور را انجام مي دادند .

>> بازي همراه با دقت و اعتماد به نفس در حرکت ها بود <<

با توجه به قوانين بازي در صورت سوختن هر فرد در حين حرکت ، شخص بعدي بازي را ادامه ميداد .

اين بازي داراي چندين مرحله بود .

** حرکت جمع کن : دوتايي ، سه تايي ، چهار تايي .
**حرکت تکي بشکن .
**حرکت تکي نشکن ... ديدن ادامه » .
**حرکت عبور از دروازه : يک ، دو ، سه ، چهار .
**حرکت جاي گذاري در حلقه : يک ، دو ، سه ، چهار .
** حرکت تخم گذاري .
**حرکت ور پاش تا سه حرکت .

همه افراد شرکت کننده ، بازي را به پايان مي رسانند ، ولي حرکت آخر " ور پاش " شخص برنده را تعيين مي نمود .

ياد آوري ميشود اين بازي در برز توسط دخترها اجرا ميشد . اطلاع دقيق ندارم که محلي است يا خير .

نویسنده : اکبر چهرزاد

تخم‌مرغ بازی

 تخم مرغ بازی

يکي از مراسمهاي عيد نوروز اين بود که قبل از تحويل سال، اغلب خانم‌هاي خانه تعدادي از تخم مرغهاي خود را با ريشه گياه روغناس (رُناس) در آب مي‌جوشاندند، که باعث پخته شدن و رنگي شدن آن مي‌شد و به بچه‌هايي که صبح بديدن آنها مي‌رفتند عيدي مي دادند.

ساعت 10 صبح که عيد ديدني‌ها تمام شده بود ميون ده جلو مسجد جمع مي شدند و اولين سرگرمي آنها "تخم جنگي" بود بدين صورت که تخم مرغ ها را از سر به هم مي زدند تخم مرغ هر که مي شکست بازنده بود و نفر برنده تخم مرغ را مي گرفت و مي‌خورد.



نویسنده : اکبر چهرزاد

گو بازی در برز

گوبازی
 بازي فوق همراه با : هيجان ، عشق ، ول وله و شورو نشاط در ميان جوانان و حتي سن و سال دارها از محبوبيت خاصي برخوردار بود .با دو گروه چند نفره اما مساوي درمکاني مشخص ، تا آنجا که حافظه ها ياري مي کند، ابتدا در محله ي" پَل ِ مَويز " بعدها وسط آبادي در محوطه ي کنار " سُول " ساختمان فعلي کتابخانه ، جنب مسجد جامع (که مکاني براي اتراق قريبه هاي ميهمان تعيين شده بود داراي اتاق و اسطبل مجزا بود ) سپس محوطه روبروي " پاچنار " فعلي ( قبل از احداث جاده ) ، بعد "لاچيان " ودر دهه هاي گذشته محوطه اطراف " کوشک " .
وسايل لازم يک چوب دستي بطول حد اکثر يک متر ، به نام " چفته " . ( لازم به يادآوري است با توجه به قد افراد ، استفاده از چفته به اندازه هاي متفاوت فرق مي کرد) يک گوي پارچه ي ( که تکه هاي پارچه را بصورت محکم به همديگر مي دوختند باقطر حداکثرهشت سانت ) که بعدها توپ مذکور بصورت پيشرفته به نام " ماقوتي " باب شد
در هر گروه يک شخص به نام استاد " اُسا " بعنوان سرپرست مشخص مي شد . در محوطه بازي مکاني را با نشانه گذاري ، براي زنده کردن ياران به نام " مات " با فاصله حدودا " ده تا بيست متر از محل زدن گوي تعيين مي کردند . ( براي زنده شدن نفرات در ... ديدن ادامه » زمان زدن ضربه " گو " مي بايست از " مات " عبور نمايد )
تعداد قانوني ضربه زدن هرنفر به " گو " فقط تا سه مرتبه بود ، در غير اينصورت وي مرده به حساب مي آمد و مي بايست زنده شود .
در شروع اوليه بازي اُسا " چفته " را زير " گو " ميزد ، ياران از کنار " اُسا " مي بايست با سرعت خود رابه محل " مات " رسانده و قبل از برگشت ِ " گو" از طرف ياران ِ مقابل ، خود را به کنار استاد مي رساندند ، اگر گوي زودتر از نفرات به محل شروع مي رسيد ياران يک فرصت را جهت زنده شدن از دست مي دادند . و براي زنده کردن نفرات فقط دردو ضربه بعدي مهلت بود . ( احتمال داشت ضربات بعدي چفته به گو به ثمرننشيند که در اصطلاح مي گفتند " پيس " شد ) .
. اگر " گو " در زمان برگشت نفرات از مات ، به ياري برخورد مي کرد فقط همان يار مي بايست مجدد زنده مي شد ، الباقي ياران به محض رسيدن به اُسا زنده مي شدند .
حال بشنويد از آن سوي ديگر بازي ، ياران مقابل که در گوشه وکنار زمين پراکنده بودند در جستجوي گرفتن " گو " از آسمان بودن اين عمل را " بُل " گيري مي ناميدند . در صورت اتفاق اين عمل ، گروه بالا مکان خود را جهت ادامه بازي با گروه پايين جابجا مي نمودن . نا گفته نماند براي هيجان دادن به بازي و طولاني شدن هر مرحله شخص گوي زن ضربات را گاهي چکشي يا بي راهه نيز مي زد ، ( بيشتر در ابتداي بازي ويا جهت زنده کردن نفرات ، که ياران مقابل از گرفتن " بُل " غافل شوند ) .
اين بازي شايد چندين ساعت ادامه داشت و افراد تازه وارد براساس تعداد ياران به گروه ها اضافه مي شدند .
اين بازي به روش ديگري نيز اجرا مي شد . ( قبل از جمع شدن همه بازيکنان يا خبر رساني براي شروع بازي )
در زماني که تعداد بازيکنان اندک بودن يک نفر ( بصورت تک نفره ) در ابتدا ، گوي را تا سه مرحله ( يا تعداد ضرباتي که بازيکن ها مشخص مي نمودن ) مي زد والباقي مي بايست سعي مي کردن گوي را از راه هوا " بُل " بگيرند، وشخص گيرنده در مکان زدن ضربه قرار ميگرفت و بازي به اين شکل در جريان بود . ولي از مات و ضربات چکشي و بي راه ديگر خبري نبود .


نویسنده : اکبر چهرزاد